#حکم_اجباری
#حکم_اجباری_پارت_21
منم دراون لحظه خيلي خودم و شجاع نشون دادم.
وقتي من و رسوندن اين جا توي حياط يه سگ بود از اينايي كه توفيلماي خارجي نشون مي دن، من و كه ديد مادر مرده شروع كرد پارس كردن منم خواستم حفظ آبرو شه توجهي نكردم و فقط قدمام و تند تَر بر مي داشتم، اين سگ وحشي ام يهو رم کرد افتاد دنبالم، منم مثلا به هواي اين که تو رو صدا مي زدم ؛تا مي تونستم جيغ زدم تاخالي شم و تاجايي كه توان داشتم دويدم...
يه نگاه به يلدا انداختم ببينم در چه حاله، اخه داشتم سخن راني مي کردم وقت نمي شد بهش نگاه كنم ؛كه ديدم يلدا خانوم دلش و گرفته و داره ريسه مي ره...
#پارت14
(يلدا)
ازدست سخن راني متينامرده بودم ازخنده.
تقريبامي شه گفت ازوقتي راشادمرد،من درست وحسابي وازته دل نخنديدم.
تشبيه برديابه اقاي بربري که ديگه هيچي.
اين دختر اعجوبه ايه واسه خودش.
يکم ديگه باهم حرف زديم ودردودل کرديم تااين که باپيشنهادمتينابه فکرفرورفتم.
متينا:مي گم يلدا،فعلاکه وضعيت طبقه ي پايين خط قرمزه,بيافيلم ببينيم,من قبل اين که بيام اين جا،يه عالمه فيلم ترسناک گرفتم تاحوصلمون سرنره.
_ولي اخه شام نخورديم که.
متينا:والاباچيزي که من ازاين قوم ظالمين ديدم بهمون کوفتم نميدن چهارتامشت ولگدم حوالمون مي کنن.
_باشه پس بزارفيلم ببينيم.
لب تابش وازداخل کولش دراوردوباplayکردن فيلمي روي تخت نشستيم وبه صفحه ي مانيتورخيره شديم.
اين فيلمه هنوزاولشه مابهم چسبيديم ازترسمون به اخرش برسه خدابخيرکنه.
تقريباوسطاي فيلم بودکه باحلقه شدن پاهاي اجنه به دورگردن دختري که وسط قبرستون داشت براي خودش سلفي مي گرفت ،هم زمان بامتيناجيغ بلندي کشيديم ولب تاب وپرت کرديم اون ور و هرکدوم يه بالشت گرفتيم توي بغلمون.
همون جاتقه اي به دراتاقم خوردکه باعث شدجيغ بلندديگه اي بکشيم.
اماجيغ ماباصداي زهراخانوم خدمتکارخونه خفه شد:خانوم جان حالتون خوبه؟چراجيغ مي زنين؟چيزي شده؟
باخودم فکر کردم اگه بگم فيلم ترسناک مي ديديم پس فردابرامون دست مي گيرن وازايني که هستيم سوژه ترمي شيم براي همين گفتم:نه زهراخانوم چيزي نشده سوسک ديديم.
زهراخانوم:خانوم جان خب دروبازکنين بکشمش.
romangram.com | @romangraam