#حکم_اجباری
#حکم_اجباری_پارت_14
ناراحت پرسيد:چرادخترم؟
عصبي گفتم:اولاديگه به من نگيددخترم،دوماواقعاباورکنم که نمي دونيدچرا؟
سرشوتکون دادوگفت:باشه عزيزم پس بيابهت اتاق مهمان ونشون بدم.
ازش خوشم نيومد.
لحنش خيلي مادرانه ودلسوزانه بوداماچشماش اين و نمي گفت.
اتاق مهمان ونشون دادوبعدمستقرشدنم ورفتن همه ازاتاق؛خودم و روي تخت دونفره اي که گوشه ي اتاق بودانداختم.
دست وپاهاموبازکردم وازخنک بودن هوالذت بردم.
اب وهواي اين جاظاهرامثل تهران الوده نبودونسيم خنکي مي وزيد.
نيم ساعتي درازکش بودم تااين که گوشيم زنگ خورد.
متينابود.
_بله؟
متينا:سلام،دختريه خبرنگيريا،چه طورمطوري؟چي کارمي کني؟باهات خوبن؟اون جا چه جوريه؟پسرمسرخوشگلم داره؟
دستم وگذاشتم روي سرم وگفتم:واي متيناچه قدسوال مي پرسي،خيلي خوبم,ازين بهترنمي شم،روي تخت درازکشيده بودم،فعلاکه دارن ظاهروحفظ مي کنن وبامن خوبن،اين جااز نظر اب وهواخيلي خوبه اماهنوزوقت نکردم بيرون وببينم،پسرمسرکجابود؟
متينا:مردشورتوببرن که ان قدربي ذوقي،مي گم يلداحواست باشه قبل اين که چيزي مي خوري به يکي ازخدمتکاراشون بگوتست کنن يه وقتي نقشه ي قتلت ونکشيده باشن.
_اره من رييس جمهورم برام توطعه کردن.
متينا:واي که چه قدخري يلدا,بروکه اعصاب نزاشتي برام.
_باي باي متين جون.
جيغي زدوگفت:ديگه نگي متين,اين هزاربار.
داشت جيغ مي زدهنوزکه بوسي براش فرستادم واونوباجيغاش تنهاگذاشتم.
ازجام بلندشدم ورفتم طبقه ي پايين تايه سروگوشي اب بدم.
romangram.com | @romangraam