#حکم_اجباری
#حکم_اجباری_پارت_12
Ladies and gentlemen...
باقرارگرفتن شخصي روي صندلي کنارم،برگشتم ببينم خانومه يااقا.
امابه محض برگشتنم باديدن کسي که کنارمه تاجايي که امکان داشت چشام گردشدودهنم بازموند.
تواون لحظه قطعاهرکي من و مي ديدمي خنديدبهم.
اونم برگشت سمتم وفقط درحدچندثانيه بهم نگاه کردوبعدش خيلي ريلکس که انگارهيچي نشده به صندليش تکيه دادوچشاش و بست.
تمام حرصم ودراين جمله نشون دادم:اينم مثل گاووگوسفنداي دهشونه.
چنان برگشت سمتم که صداي تيک تيک گردنش و شنيدم.
اين بارمن بودم که باخونسردي چشام و بستم.
اماصداش و شنيدم که گفت:درحدي نيستي که جوابت و بدم.
آي لجم گرفت.
آي لجم گرفت.
خودم و کنترل کردم وگفتم:ديدم جواب ندادي،الانم بي صدامي خوام بخوابم.
صداي نفساشوشنيدم که مثل خرس نفس مي کشيد.
لبخندپيروزمندانه اي زدم ويادحرف متينا افتادم که گفت کي ودق دادم؟
يک هيچ به نفع من اقاپسر.
کم کم چشمام گرم شدوبه خواب رفتم.
..............................................
2:30بعد
باتکوناي دستي چشام و بازکردم وبه مهمانداري که سعي داشت من وبيدارکنه نگاه کردم.
romangram.com | @romangraam