#هاید
#هاید_پارت_80
هاوارد رفت سمتش و سوئیچ رو ازش گرفت و بهمون اشاره کرد تا بشینیم.
بدون حرفی درو باز کردم و نشستم.
تائو ادرس خونشون رو داد و هاوارد هم راه افتاد.
خودمو کشیدم جلو و روبه تائو گفتم: بهتر نیست یه خبر بهشون بدی... که کار اشتباه نکنن.
سرشو کج کرد و گفت: اگه خبر بدم که با شما دارم میام...
زود تر میرن و رایکارو تحویل میدن.
شایدم تا الان دادن.
دستمو گذاشتم رو پیشونیم و برگشتم عقب...
مایا: اروم باش کارلا... پیداش میکنیم.
لبمو به دندون گرفتم و حرفی نزدم... به دستم نگاه کردم انگشتمو روی کلمه هاید کشیدم.
مایا گوشیش رو در اورد و گفت: میخوام یه زنگ به رایکا بزنم.
هاوارد از آینه نگاه کرد و گفت: مگه گوشیش همراهشه؟
مایا درحالی که شماره رایکارو میگرفت گفت: اره فکر کنم... چون تو اتاقش ندیدم.
سرشو تکوو داد و نگاهش رو از مایا گرفت .. مایا گوشی رو گرفت جلو و گذاشت رو بلند گو.
چند تا بوق خورد و صدای شیطون رایکا تو فضای ماشین پیچید.
رایکا: سلااممم...
با خوشحالی خیز برداشتم سمت گوشی و از دست مایا قاپیدمش و گفتم: الووو.. رایکا.
هاوارد سرعتش رو کم کرد و ماشین رو متوقف کرد.
همه منتظر به گوشی زل زده بودیم.. دوباره صدای شاد و سرزنده رایکا سکوت رو شکست: گول خوردی نه... به هرحال بعد از یه بوق ممتد زرتو بزن و شَرِت رو کم کن.. بااای.
با صدای بوق... چشمام رو بستم و سرمو انداختم پایین.
هاوارد دوباره راه افتاد و گفت: هیچوقت مسخره بازیاش تموم نمیشه.
گوشی رو دادم به مایا و گفتم: بازم خوب بود... حداقل صداشو شنیدم.
مایا: موهات!
نگاش کردم و بدون هیچ حرفی موهام رو تو دستم گرفتم و بهشون نگاه کردم.
رنگش پر رنگ تر شده بود و به قرمزی میزد.
مایا: خوبی؟ میخوای یکم هوا بخوری؟
romangram.com | @romangraam