#هاید
#هاید_پارت_77

به اطراف نگاه کرد و ادامه داد: تقریبا ۳ یا ۴ نفر بودن.

که تونستن از پس رایکا بر بیان.



_ رایکاا زرنگ تر از منه.. اون کاملا بلده از نیروش استفاده کنه.

مطمئنم میتونه از خودش مراقبت کنه.



خم شد و انگشتش رو روی زمین کشید و گفت: حق با تو..

رایکا قوی تر از اوناس...

انگشتش رو برد سمت بینیش و بعد نگاهی بهش انداخت و گفت: انقدر قوی که برای بردنش زخمیش کردن.



همزمان با مایا گفتیم: چییی!



بلند شد و به مایع سیاه رنگی که رو زمین بود اشاره کرد و گفت: این .. مایع ای که روی نیزه سایه ها وجود داره... برای وارد کردن سم به بدن.

اونا از این مایع استفاده کردن تا بتونن از پا درش بیارن.

نگام کرد و ادامه داد: امیدوارم داروش رو داشته باشن.



مایا از رو تخت بلند شد و گفت: اخه.. چطور!

اونا این مایع رو از کجا اوردن.



به پسره نگاهی انداخت و گفت: برای فهمیدن این باید منتظر باشیم.

رو مبلی که کنارم بود نشستم و با پام رو زمین ضرب گرفتم...

_ نمیتونیم همینجوری اینجا وایسیم و کاری نکنیم...

باید بریم دنبالش..

باید پیداش کنیم..

باید به هووش بیاد..



پیتر بهم خیره شد و گفت: کارلا... اروم باش.

عصبانیت و خشم تو الان فقط همه چیز رو بدتر میکنه...



ضرب پام رو متوقف کردم و به مایا نگاه کردم... بهم خیره شده بود.

چند بار پلک زد و گفت: چشمات... قرمزن.

چشمام رو بستم و نفس عمیق کشیدم.. بعد چند ثانیه بازشون کردم و به مایا نگاه کردم..

لبخند زد و دوباره برگشت سمت پسری که کنارش خوابیده بود.

هاوارد همراه یه مرد مسن وارد اتاق شد.

مایا بلند شد و اومد کنارم نشست و دستم رو گرفت و گفت: وقتی که به هوش بیاد ... میریم دنبال رایکا.

بهش لبخند زدم و حرفی نزدم.



دکتر: خدای من... چه بلایی سرش اومده؟

چطور این اتفاق افتاده...

کمی خم شد رو شونه پسرک و ادامه داد: اینا جای انگشتِ؟

همه برگشتن و به من نگاه کردن.... اب دهنم رو قورت دادم و از جام بلند شدم و گفتم: من میرم یکم هوا بخورم... فضای اینجا خیلی سنگینه.

romangram.com | @romangraam