#هاید
#هاید_پارت_57
حرفی نزدم... فقط به چهره خندون و بانمک رایکا داخل قاب عکس ها خیره شده بودم...
چهره ای که حالا با رنگ قرمز خون.. به جای لبخند ناراحتی رو به چهرم اورده بود.
الان مایل ها از رایکا دورم... اگه بلایی سرش بیاد چی؟
اگه رفته باشه سراغش چی؟
با سرمایی که بهم منتقل شد از فکر بیرون اومدم و به دستای هاوارد که روی دستای داغم قرار گرفته بود نگاه کردم..
هاوارد: با اینحا وایسادن و فکر کردن... چیزی درست نمیشه.
باید بریم.
حرفی نزدم و همراه هم از خونه بیرون رفتیم.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم... عمرا تا شب نمیرسم پیشش.
لعنت به من... نباید تنهاش میزاشتم.
اگه از دستش بدم... میمیرم.
من بدون رایکا نمیتونم زندگی کنم... تموم امیدم برای ادامه این زندگی نکبت بار اونه.
دستم رو مشت کردم و روی کتاب گذاشتم.
فکم منقبض شده بود و تنها چیزی که میخواستم دیدن رایکا بود.
اونم صحیح و سالم.
هاوارد: آروم باش... اگه میخوای رایکارو ببینی.
سعی کن عصبانیت و ناراحتیت رو کنترل کنی... اینجوری جفتمونم به کشتن میدی.
نگاش کردم و دست مشت شدم رو از روی کتاب برداشتم و کنار پام گذاشتم.
میتونستم حرارت بدنم رو که داشت بالا میرفت رو حس کنم، داشتم دوباره کنترل عصبانیتم رو از دست میدادم و به هیولایی که اون روز رایکا به چشم دید تبدیل میشدم.
نگام کرد و ناباور چند بار پلک زد و گفت: چ..چشمات.. خیلی زیبان.
حرفش هی تو سرم اکو میشد...
صداش .. تو ذهنم بود.
حرف نمیزد....لب هاش تکون نمیخورد... ولی صداش رو میشنیدم.
تو ذهنم تکرار میکرد: رایکا حالش خوبه.
و تا چند ساعت دیگه میبینیمش.... آروم باش... آروم.
نفسم تند تر و تند تر میشد... چشمام رو بستم و سرمو بین دستام گرفتم.
دوباره صدای هاوارد بود که تو گوشم پشت هم اکو میشد:خودشه ... تو میتونی.
همینطور ادامه بده.
ساکت شد .... و دوباره : به رایکا فکر کن.. خاطرات بچگیتون رو به خاطر بیار.
وقتی که میخواستی موهای طلایی رنگش رو کوتاه کنی..
قیچی تو دستت رو همراه دستت به یخ تبدیل کرده بود.
خیلی ازش عصبانی شده بودی... ولی وقتی خنده های از ته دلش رو میدیدی... دلت نمی اومد تنبیهش کنی.
یا روزی که رو تختت کلی گلوله هایی یخی گذاشته بود.
از همون روز بود که کشتن هم دیگه رو شروع کردید... اون روز حسابی عصبانی شدی.
همین عصبانیتت رایکارو کشت... یادت میاد چقدر گریه کردی؟
تو اون موقع نمیدونستی که رایکا زنده میمونه... کشتیش.
romangram.com | @romangraam