#هاید
#هاید_پارت_54


اخ خیلی بد شد ... الان من از اون خود خواه تر شدم که... زود تر تخت رو صاحب شدم و اون تمام شب رو مبل خوابید.

پتو رو کنار زدم و رفتم سمت پنجره و بیرون رو نگاه کردم.

خلوت بود...

برگشتم سمت هاوارد و صداش کردم، ولی هیچ عکس العملی نداشت.

رفتم نزدیک تر و باز صداش کردم، تکون خورد ولی بازم چشماش بسته بود... این بار دیگه کاملا کنارش وایساده بودم و بلند صداش کردم که یهو پرید و سرش خورد به پیشونیم.



دستم رو گذاشتم رو سرم و گفتم: چتههه؟؟

اخخ... کلمو ترکوندی.



نگام کرد و گفت: من یا تو؟

اصلا بالا سرم چیکار میکردی؟؟



_ میخواستم بیدارت کنم..



به مبل تکیه داد و گفت: اینجوری بیدار میکنن؟



چشمام رو تو حدقه چرخوندم و گفتم: خواب تو سنگینه.. به بیدار کردن من ربط...



پرید وسط حرفم و گفت: باشه باشه...

رفت سمت در و از اتاق زد بیرون.. دستم رو مشت کردم و گفتم: حقته... همون بهتر که کل شب رو مبل خوابیدی.

بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون.

با چشم دنبال هاوارد گشتم ... کنار ماشینش بود و داشت از داخل صندق یه چیزی برمیداشت.

رفتم سمتش و گفتم: چیکار میکنی؟

یقه اسکی تنش رو در اورد و یه هودی سفید رنگ پوشید‌.

حالا حتما باید وسط خیابون این کارو میکرد..

مثلا میخواست نشون بده که من بدنم رو فرمه... باشه ماهم باور کردیم که هیکلت امپولی نی.

چشم ازش برداشتم و رفتم سمت ماشین و داخلش نشستم تا بیاد.

نشست و درحالی که ماشین رو روشن میکرد گفت: یادم باشه ... برگشتیم باشگاه داخل خونم رو بهت نشون بدم.



عین چند دقیقه پیش خودش گفتم: باشه باشه..



خندید و حرکت کرد.. فکر کنم با برخورد سرم به سرش مغزش جابه جا شده.

اخه واقعا داره میخنده...شایدم من توهم زدم.

اگه واقعا خل بشه چی؟؟

اشکال نداره.. خل بشه بهتر از این عنق بودنشه.‌‌... اونجوری یکم خوش میگذره.

به هیکلش نگاه کردم ... گفت باشگاه؟

یعنی واقعا با ورزش اینجوری شده... عمراا من که باور نمیکنم.

چند هفته اس اونجا زندگی میکنیم ... ولی من تاحالا ندیدم ورزش کنه.. انگار مجبوره بلوف بزنه.

اینجور ادما فقط هیکل گنده میکنن بعد یه دمبل ده کیلویی رو دو دستی برمیدارن.




romangram.com | @romangraam