#هاید
#هاید_پارت_26




_ کوبیانا کارا.‌.. یه کلبس تو اوگاندا توی پیام هم فقط اسم اونجا رو میاره .‌‌.. شاید اونجا باشه.



رایکا: بدون من نقشه میکشید؟



برگشتم سمت صدای رایکا و گفتم: پیتر همونجاست .. تو همون کلبه‌.



رایکا: اخه اونجا چیکار میکنه؟

چرا باید رفته باشه اونجا!



_ بهش گفتم چند روز افتابی نشه .. شاید برای این رفته اونجا.



هاوارد : شماها کی هستید؟

از کی فرار میکنید؟



همزمان با رایکا برگشتیم و بهش نگاه کردیم..



رایکا: دو روز باهمیمم... بعد تازه الان میپرسی؟

بعدشم ... تو که گفتی میدونم.



سرش رو تکون داد و گفت: اره .‌.. چون داشتم امارتون رو در می‌آوردم ... ولی هیچ جا هیچ اثر انگشت و هیچ مشخصاتی از شما نیست .. انگار که کلا تو این جهان وجود ندارید.



_ میتونستی از خودمون بپرسی.. نه اینکه بری و پشت سرمون تحقیق کنی.

اگه تو هتل وسط حرفم نمی پریدی .. خودم برات توضیح میدادم.



یه قدم اومد جلو و گفت: الان توضیح بده .. گوشم با تو.



نیش خند زدم و گفتم: متاسفم ... باید همون روز میزاشتی حرفم رو تموم کنم.

حالا که خودت گفتی میدونی ... پس به تحقیقاتت ادامه بده.



چشمای ریز شدش رو درشت کرد و گفت: نمیدوونم نسبتتون با پدرم چیه ..

ولی اگه به خاطر شما تو دردسر افتاده باشه.

اونی که باید ازش فرار کنید من میشم ... نه کس دیگه.



بهم تنه زد و از کنارم رد شد و رفت سمت خونه.. نگاهم رو ازش گرفتم و به رایکا نگاه کردم.



رایکا: به نظرم قبل اون ما باید پیتر رو پیدا کنیم.



_ دقیقا .. ولی اخه چجوری؟

ما که جایی رو بلد نیستیم‌


romangram.com | @romangraam