#هاید
#هاید_پارت_17

همونطور که سرم رو میمالیدم برگشتم سمتش و بهش نگاه کردم.

همونطور که دستاش تو جیبش بود کنار در وایساده بود و نگام میکرد.

چشم ازش گرفتم و درحالی که بلند میشدم گفتم: یه چیزی گم کردم .. دنبال اون بودم.



سرش و تکون داد و گفت: پیداش کردی؟



بهش نگاه کردم و سرم و تکون دادم و گفتم: نه... ولی باید پیداش کنم.. خیلی برام با ارزشه.



به لباسای وا رفته روی زمین نگاه کرد و گفت: اگه با ارزش بود .. گمش نمیکردی.



چند ثانیه به هم خیره شدیم .. خواستم جوابش رو بدم که با اومدن رایکا بیخیالش شدم و لباسای روی زمین رو برداشتم و تا کردم.



رایکا: شنیدین..



_ چیو؟



دستش رو گذاشت رو شکمش و گفت: صدای شکمم رو..

اصلا میدونید این به چه معنیه؟



هاوارد : به چه معنی؟



رایکا: این یعنی .. یا همین الان بهم غذا میدید یا اون روی خشمگین رایکارو میبینید..



خندیدم و گفتم: اخ .. گفتی منم خیلی گشنمه.



هاوارد: الان یه چیزایی براتون سفارش میدم .. فقط بگید چی میخورید؟



رایکا: میشه برییم بیرون.. باور کن اگه بدونی چند وقته تو خونم خودت شوتم میکنی بیرون.



هاوارد: باشه.. دنبالم بیایید.



بعد از گفتن حرفش از اتاق رفت بیرون ..



رایکا دستش و مشت کرد و با حالت پیروزی گرفت بالا و لب زد: یسس..

به حرکتش خندیدم و باهم از اتاق رفتیم بیرون .



سوار رولز رویس مشکی رنگ شدیم.

من عقب نشستم و رایکا جلو کنار هاوارد.

کل مسیر چشمم به انگشت خالی دستم بود.



رایکا با دهن باز به ورودی رستوران نگاه کرد و گفت: تو صد و سی و دو سال گذشته رستوران به این با کلاسی ندیده بودم.

romangram.com | @romangraam