#هاید
#هاید_پارت_15



رو مبل روبه روییم نشست و ارنجش رو گذاشت رو دسته مبل و با انگشت شصتش کنار لبش رو خاروند و دوباره : میدونم..

روبه رایکا ادامه داد: تو هم رایکایی درسته؟



رایکا از پنجره اتاق فاصله گرفت و گفت: افرین.. سه چراغ سبز..خب قراره اینجا بمونیم؟



هاوارد: امشب اره ...



رایکا کنارم نشست و درحالی که به اطراف نگاه میکرد گفت: فکر میکردم .. خودت خونه داری.



همونطور که سرش پایین بود با چشمای ابیش به رایکا خیره شد و گفت: درسته ...دارم‌.



رایکا نفس عمیق کشید و کلافه سرش و تکون داد ..



سرم رو بردم نزدیک سرش و طوری که فقط رایکا بشنوه گفتم : من حااضرم بمیرم ولی یه دقیقه هم این بد عنق رو تحمل نکنم.



سرش و انداخت پایین و عین خودم آروم گفت: آب رو ترجیح میدی یا سم؟

چپ چپ نگاش کردم و به مبل تکیه دادم..



هاوارد: میتونید لباساتون رو عوض کنید.



همزمان با رایکا به هم نگاه کردیم ..



برگشتم سمتش و گفتم: راستش ما .. هیچ وسیله ای همراهمون نیاوردیم .



سرش رو تکون داد و گوشیش رو از رو میز برداشت و با اون مشغول شد..

واقعاا داشت حوصلم سر میرفت... تا کی قراره اینجا بشینیم و عین زامبیا به هم دیگه خیره شیم .

رایکا سرش و به دستش تکیه داده بود و با پاش رو زمین ضرب گرفته بود ..

واقعاا وضعیت خسته کننده ایی بود..



رایکا: خب دیگه.. مجسمه بازی بسه ... بیاید یه حرکت دیگه بزنیم‌.



هاوارد سرش رو از گوشی در اورد و به رایکا خیره شد ..

اصلا دوس نداشتم جای رایکا باشمم..

که دونفر اینجوری بهم خیره شن و منتطر باشن تا یه ایده ای بدم..

مشخص بود خودشم الان دوس نداره جای خودش باشه..

نگاهش هی بین چشمای من و هاوارد در گردش بود .‌

لباش رو تر کرد و گفت: چطوره بریم خرید..؟

با ذوق خواستم بگم من پایم که حرف هاوارد زد تو ذوقم..



هاوارد: نه ..

romangram.com | @romangraam