#هاید
#هاید_پارت_14




رایکا : مگه پیتر نگفت که خونش اینجاست؟؟

پس چرا ادرس یه هتل رو بهمون داده؟



به هتل بزرگی که روبه رومون بود خیره شدم و بعد کمی مکث رفتم سمت ورودیش و گفتم: نمیدونم ...

ولی میفهمیم .

رفتیم سمت پذیرش هتل و ازشون راجب هاوارد پرسیدیم و دختر جوونی که اونجا بود شماره اتاق رو بهمون داد و باهم رفتیم سمت اسانسور و سوار شدیم.



رایکا بهم نزدیک شد و گفت: اسانسورش از خونه ما شیک تره.

به نظرت اگه همه دکمه هاش رو باهم بزنیم چی میشه؟!



بازوش رو گرفتم و گفتم: دو دقیقه آروم بگیر .. تا اول هاوارد رو پیدا کنیم.



با وایسادن اسانسور تو همون طبقه ای که میخواستیم .. پیاده شدیم و شماره روی اتاق ها رو نگاه کردیم..

چشمم افتاد به اتاق دویست و هفتاد و سه رایکارو صدا کردم و زنگ زدیم..

انگار کسی داخل نبود ... این‌دفعه دستم رو بردم بالا به در ضربه زدم و همزمان با دومین ضربم به در، در باز شد و دستم تو هوا موند‌‌..

پسری با چشمای آبی و موهای قهوه ای روبه رومون ظاهر شد و متعجب بهمون نگاه کرد..



رایکا: سلامم.. تو هاواردی؟



درحالی که با چشمایی ریز شده نگامون میکرد سرش رو به نشونه مثبت تکون داد ...

حرفی نمیزد ولی قیافش داد میرد که مارو نمیشناسه و منتطره تا خودمون رو معرفی کنیم..



_ ما .. از طرف پیترر...

چشمام رو چند ثانیه بستم و ادامه دادم: پدرتون .. اومدیم .

گفتن ک..



هاوارد: فهمیدم ..



درو باز کرد و اشاره کرد که بریم داخل..

از اینکه نزاشت حرفم رو تموم کنم ... اصلا خوشم نیومد ..

همین اول اشناییتمون با برخوردش عصبیم کرد.. خدا بقیه روزارو بخیر بگذرونه.

پشت سر رایکا وارد خونه شدم و هاوارد هم یه نگاهی به راهرو انداخت و در رو بست و پشت سرمون اومد..

با دیدن اتاقش جا خوردم... خیلیی بزرگ تر از چیزی بود که از اتاقای هتل تو ذهنم داشتم...

پذیرایی و اتاقش توسط یه شیشه که پرده سرمه ای داشت از هم جدا شده بود..

بقیه وسیله هاشم با اینکه ساده بود ولی در عین حال خیلی شیک و باکلاس بود..



رو نزدیک ترین مبل به هم نشستم و رو به هاوارد گفتم: من کارل...



دوباره پرید وسط حرفم و گفت :میدونم


romangram.com | @romangraam