#هاید
#هاید_پارت_10
یه دستی به ریش سفیدش کشید و گفت: نگران نباشید..
من جونم رو مدیون پدرتونم...
اگه اون نبود من الان اینجا نبودم ...به خاطر نیرو و قدرت اونه که من تونستم چند قرن کنارتون باشم.
برای همین .. هرکاری از دستم بر بیاد براتون انجام میدم.
میدونم به اندازه کاری که پدرتون برام کرد نمیشه .. ولی حداقل کاریه که از دستم بر میاد.
از جاش بلند شد و ادامه داد: میتونم .. بفرستمتون پیش پسرم.
رایکا: پسرت؟؟
نگفته بودی پسر داری...
سرش رو تکون داد و گفت: اره.. اخه اون اینجا نیست..
در اصل اون همه جا هست..
تو هر کشور که بگی خونه داره و میتونه هرجا بخواید ببرتتون.
اگه کمک رو قبول کنید .. میتونم بهش بسپارم که مراقبتون باشه.
رایکا: ارهه.. چرا که نه..
اخ قراره کلی خوشش بگذره.
به رایکا لبخند زد و رو بهم گفت: براتون بلیط بگیرم؟؟
ابروهام رو بالا انداختم و گفتم: بلیط؟؟
برای کجا؟
سرش رو تکون داد و گفت: ایتالیا..
خونه اصلیش اونجاست.. ولی وقتی رفتید پیشش میتونه کمکتون کنه هرجا خواستید برید.
_ باشه .. ممنون.
ولی تا کی قراره اینطوری بمونه..
به خاطر لاریسا .. از بچگی درحال قایم شدنیم..
نمیتونیم از نیرومون اونطور که خودمون میخواییم استفاده کنیم.
نفس عمیق کشید و گفت: میدونم سخته.. ولی برای خودتونه..
اون دنبال نیروی شماست و مخصوصا تو کارلا .. نیروی تو یکی از عناصر اصلیه
و اون برای پیدا کردنت همه جارو میگرده .
نگاهم رو ازش گرفتم و به دستام دوختم و گفتم: حتی پیش پسرتون هم نمیتونیم استفاده کنم؟
پیتر: نه.. اون از نیروی شما خبر نداره.
و بهتره نداشته باشه... اینطوری برای خودتون هم بهتره .. سعی کنید مثل دوتا نوجوون عادی زندگی کنید و فکر کنید که کلا دنیای شما وجود نداره.
romangram.com | @romangraam