#هوای_تو
#هوای_تو_پارت_31
و سپس رو به من :
- ايشونم مهندس طاهر جلائي
نگاه طوسي چشمانش كاوشي مي كند در اجزاي صورتم و با لبخندي كه هنوز از لبانش محو نشده با صدايي دلنشين تر از صورتش مي گويد:
-سلام خانوم..خيلي خوش اومديد... از اشنايي با شما خيلي خوشوقتم..خدا مهندسو بيامرزه مرد نازنيني بودن
چشمانم را رنگ غم فرا مي گيرد ..اما زودي خود را جمع و جور مي كنم و تنها مي گويم:
- ممنون
-مهندس ..خانوم حشمتي زحمت نقشه ها رو كشيدن ..در واقع با كار تكميل شده اومدن
اولين بار است كه در يك محيط كار ان هم اينچنين حاضر مي شوم...پس طبيعي است كمي خود را گم كنم و دست و پايم بلرزد..اما انقدرناشيانه برخورد نمي كنم كه زحمات شبانه روزيم از بين برود و انان فكر كنن با يك زن بي دست و پا طرف حسابند.
مهندس جلائي با همان لبخند اما كم جدي نقشه ها را يكي پس از ديگري باز مي كند و با دقت انان را بررسي ميكند ...
مي ترسم سوالي كند و يا چيزي بپرسد كه در جواب دادنش عاجز باشم...ايزدپناه هم نقشه اي برداشته و ان را نگاه مي كند .
جلائي كه هنوز مي خواهد به بررسيش ادامه دهد نقشه ها را بر مي دارد و روي ميز بزرگ اتاق قرار مي دهد و روي نقشه ها كمي خم مي شود...ايزدپناه هم كمي بعد به او مي پيوند...لبانم را كمي تر مي كنم ..به كار خود شك كرده ام ...اين دقت و بررسي بيشتر اذيتم مي كند...احساس مي كنم...دنبال يك اشتباه فاحشن
همچنان در افكارهاي بي سر و ته خود سر در گريبانم كه جلائي مي گويد:
- خانوم مهندس يه لحظه تشريف مياريد اينجا؟
برمي خيزم و به ميز نزديك مي شوم..جلائي كمي خود را كنار مي كشد و انگشتش را روي قسمتي از كار مي گذارد و مي پرسد:
- فكر نمي كنيد اين قسمت از كار اضافه كاري و خرج تراشي باشه؟
بيشتر به ميز نزديك مي شوم...اين قسمت از كار دقيقا ايده خود سهراب است.....خيره در صورتم به انتظار پاسخ ايستاده :
- نه اصلا..اتفاقا اينجاي كار و اضافه كردن اين قسمتا... باعث نما اومدن ميشه ...هم اينكه فضاي بيشتر رو ايجاد مي كنه ..شايد يكم هزينه بر باشه..اما همينم باعث ميشه روش كلي قيمت بره..به پايان كارم فكر كنيد..
به ايزدپناه خيره مي شود..او شانه هايش را بالا مي اندازد و مي گويد:
- كار به خوبي پيش رفته..اما به نظرم.. بايد بين چندتا مهندس ديگه بررسي و تاييد بشه...به هر حال حرف هزينه ها ست و مصالحي كه بايد به كار بره ..در هر صورت تا اينجا به غير از قسمتاي اضافه شده اي كه مطرح شده..من ايراد ديگه اي تو ش نمي بينم
چه انتظار بي خودي داشتم از اينكه كارم را در وهله اول بپسندند..فكر نمي كردم انقدر سخت پسند باشند
جلائي باز به لبخند خودش بر مي گردد و مي گويد:
- بهاري كه شك دارم قبول كنه....اما فتاحي مطمئنم كه خوشش مياد..حالا من مي مونم و شما..نظر شما چيه مهندس ؟
ايزدپناه پوفي مي كند و دو به شك مي گويد:
- به نظرم اگه بخوايم اين قسمتا رو حذف نكنيم ...كاراي كه مي خواستيم براي پاركينگ و محوطه رو بكنيم بايد حذف كنيم..نظر خودت چيه؟
romangram.com | @romangraam