#هوای_تو
#هوای_تو_پارت_21


پرده اتاق را كنار مي زنم..هوا روشن است و مي دانم زمان زيادي است كه خوابيده ام ..با رها كردن پرده به ميز نقشه كشي نگاهي مي اندازم و مي گويم:

- ولي نقشه ها كامل نيست

- بله بايد خودمون تمومش كنيم

دستي بر روي نقشه روي ميز مي كشم:

- يه هفته به من فرصت مي ديد؟

- مگه دم دست نيست؟

- چرا..اگه اجازه بديد خودم تمومشون مي كنم

- شما؟

- بله

- اما

- من هم رشته مهندس حشمتي بودم...نقشه ها رو تو خونه با هم مي كشيدم..من كامل در جريان كار هستم... از اين بابت گفتم اگه اجازه بديد من كارو تموم مي كنم و خودم نقشه ها رو براتون ميارم

سكوت كرده بود..متوجه شدم كه دو به شك است براي همين گفتم:

- مي دونم شايد كار يه خانوم براتون قابل قبول نباشه ..اما چيزي به تموم شدن كار نمونده بود..من ايده هايي كه ايشون داشتنو مي دونم ..خودشون بهم گفتن...

- خوب؟

- مهندس اگه كار مورد قبولتون نبود..خسارت اين تاخير و شخصا بهتون پرداخت مي كنم

- نه بحث اين حرفا نيست

- پس اجازه بديد ...من يكشنبه هفته بعد... نقشه ها رو براتون بيارم...

كمي سكوت كرد و سپس گفت:

- يكشنبه بعد يعني كار تكميله

با اطمينان گفتم:

- بله

- باشه خانوم مهندس پس تا هفته بعد

- ممنون

- منتظرتون هستيم ...فعلا ...خداحافظ





romangram.com | @romangraam