#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_97

ویهان هم عین من بهم خیره شده بود منتها چشمای اون یکم حرصی بود اما مال من بی تفاوت

کمی روی صورتم خم شد و با لحن آروم و ترسناکی گفت:

ویهان_من گوشیمم میرسه به یه درصد خودم خاموشش میکنم تا بفهمه رییس کیه

_فرق منو تو اینه من برای بهتر شدن خودم تلاش میکنم تو برای بهتر نشون دادن خودت

ویهان ازم فاصله گرفت به سمت میزش رفت پشت صندلیش ایستاد انگار از یه چیزی فرار کرد چون رفتارش واقعا عجیب بود

ویهان_بهتره بشینیم سنگ هامونو باهم وا بکنیم

_من سنگ هامو وا نمیکنم محکم پرتشون میکنم

ویهان_خوبه پس داری کم کم رقابتو به سمت جنگ میکشونی آره؟

_رقابتی وجود نداره چون هیچکس نمیتونه "من" باشه

ویهان پوزخندی زدو با طعنه سری تکون داد نامردی بود اگه نگم دندونای سفید مرتبش حتی حین پوزخند زدن هم به صورتش میومد

_بهتره من برم امروز با شرکای عربمون قرار ملاقات دارم

به سمت در رفتم که دیدم ویهان هم "اوکی" گفت و سوئیچشو از روی میز برداشت که باعث شد سوالی بهش نگاه کنم انگار منظورمو گرفت چون با طعنه گفت:

ویهان_من نباشم باد میبرتت میام که راهنمات باشم

_هیچ وقت لیوانو جلوی اقیانوس نمیزارن...خورشید چه نیازی به فانوس داره؟

ویهان_حالا میبینی کی خورشیده کی فانوس...راه بیفت

بعد خودش جلوتر از من بیرون رفت پوفی کشیدمو کلافه چشمامو توی کاسه چرخوندم و دنبالش راه افتادم خدایا بهم یه صبر بده چون انگار قراره چند ساعت کنار خودم تحملش کنم:/



✨آتیلا✨


romangram.com | @romangraam