#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_95

ویهان دستاش برای مدت کوتاهی مشت شد بعد یه نگاه سنگین بهم انداخت سرشو به سمت پدرش چرخوند و با همون حرصی که از کم آوردنش مقابل من درونش نشسته بود روبه پدرش گفت:

ویهان_بابا تا الان من این کارو انجام دادم نمیخوام مدیر فروش این خانوم باشه

_اما سابقه من نشون میده توی ارتباطات از مدیرتونم بهتر عمل میکنم توی این سه روز کلی قطعات سخت افزار فروختم معامله های سودمندیو هم بستم

ویهان_شما بهتره به کارای خودتون رسیدگی کنید نه به کارایی که بهتون مربوط نمیشه خانوم محترم

پوزخندی زدمو با لحن مسخره ای درحالیکه به اطراف اتاق نگاه میکردم گفتم:

_هنوزم بابت کار صبح دلخوره بعد میگه هیچیو شخصی سازی نمیکنم

ویهان که روی میز پدرش خم شده بود حالا راست شدو یکم چشماشو ریز کرد بهم نزدیک شد

ویهان_تو الان چی گفتی؟من دلخورم؟اونم از کار بچگونه یه دختربچه که از سر لجبازی مقابل من ایستاده؟

ارسلان_درباره چی دارید حرف میزنید؟

از مقابل ویهان رد شدم نزدیک میز ارسلان خان ایستادم و به روش لبخند مهربونی زدم که باعث شد اونم کمی از اخماشو باز کنه

_جایگزین کردن من آسونه،اما قول میدم پیدا کردن یکی مثله من غیر‌ ممکنه

ارسلان خان خواست حرفی بزنه که ویهان زودتر به حرف اومدو گفت:

ویهان_بحث اینجاست ما به یکی بهتر از تو هیچ نیازی نداریم همون مدیر خودمون کافیه

به سمتش برگشتم و با لحن معنی داری روبه ویهان گفتم:

_اتفاقا بحث اینجاست که واسه آدم کور شیشه و الماس یکیه

ارسلان_به نظرم بحث کافیه...یه مدت بهش فرصت میدیم ببینیم میتونه عملکرد خوبشو همچنان ادامه بده یا نه

ویهان_که چی بابا؟همه اون بخش از من دستور میگیرن فکر کردی این خانوم به دستورات من توجهی میکنه؟منکه میدونم هدفش چیه میخواد وارد بخش من بشه بلای جونم بشه بخشمو بهم بریزه به شما بگه که عرضه اداره یه بخش از شرکتو هم ندارم

تک خنده ای کردمو سری به نشونه تاسف تکون دادم واقعا عین یه پسر بچه سوسول میموند هیچیش به یه پسر بالغ نمیخورد


romangram.com | @romangraam