#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_94

خیلی محکم روبه ارسلان خان گفتم:

آنیدا_شما یه پسری دارید که وقتی توی دردسر میفته یا جوابی برای گفتن نداره کاملا گستاخانه جواب میده

ویهان_با هرکس هرجور که لیاقتش باشه رفتار میکنم

آنیدا_در این زمینه براشون هیچ احترامی قائل نیستم چون موضوعو شخصی برداشت میکنن

ویهان_هیچ موضوعیو درباره آنیدا خانوم شخصی برداشت نمیکنم

ارسلان_باشه کافیه حالا که گفتم به عنوان باباتون اینجا نشستم منظورم این نبود که مثل کلاس اولیا روبه روم وایسید جروبحث کنید

یه تای ابروم بالا پرید و یه قدم به میز ارسلان خان نزدیک شدم

_ارسلان خان قرار شد هرکدوممون از توانایی هامون برای پیشرفت این شرکت استفاده کنیم غیر از اینه؟

ویهان_تو چه توانایی میتونی درمقابل من داشته باشی آخه ضعیفه

پوزخندی زدم بدون اینکه به سمتش برگردم با پرویی جواب دادم:

_زن اگه ضعیف‌ بود مرد نمیزائید

ارسلان خان اهمی کردو چشمو ابرویی به هردومون اومد تا یکم مراعات کنیم اما انگار نه من ترمز دستی داشتم نه ویهان چون هیچ جوره مقابل هم حاظر به کوتاه اومدن نبودیم

ویهان به سمت میز پدرش رفت و یه خودکار برداشت به سمتم گرفت که باعث شد سوالی بهش نگاه کنم

ویهان_بیا...بیا این خودکارو بفروش بگیر

خودکارو ازش گرفتم و منتظر بهش نگاه کردم

_میشه شماره مدیر ارتباطاتو برام روی کاغذ بنویسی؟بالاخره برای فروش این خودکار بهش نیاز دارم

ویهان سری به نشونه تایید تکون داد یه کاغذ از روی میز برداشت بعد دنبال خودکار گشت اما پیدا نکرد پوزخندی زدم به سمتش رفتم و خودکارو مقابلش روی میز گذاشتم که قل خوردو روی کاغذش افتاد

_چیزی که لازم داری خودکاره...بیا بهت میفروشمش...مال تو


romangram.com | @romangraam