#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_92

_دیروز دزد اومد خونمون نتونستم درس بخونم

همه بچه ها با این حرفم سراشون به سمت ما چرخید حتی شپش هم نگاهشو از روی برگه ام گرفت و با نگاه سردش بهم خیره شد

_بعد...بعد چیزه...یه پسر جنتلمن اومد...اومد منو از دست...اون دزدای بی شرف نجات داد

شپش_پسر جنتلمن؟

_بله پسر همسایمون

شپش یه تای ابروش بالا پریدو مشکوک بهم نگاه کرد

شپش_خب...بقیش

_بقیه نداره...دیگه اومد همشونو کتک زدو با اردنگی از خونمون پرتشون کرد بیرون...خودشم چاقو خورد اما عین یه شیر جلوی دزدا ایستاد

شپش دست به سینه مقابلم ایستاده بودو بهم نگاه میکرد بین حرفام سرشو تکون میداد احساس میکنم داره مسخرم میکنه اما این مشکل خودشه چون کاملا داستانم با یکم اغراق راسته:/

شپش_ته این داستان به کجا ختم شد؟پسره بهتون پیشنهاد ازدواج هم داد؟

همه پسرا با این حرف شپش زدن زیر خنده با حرص بهش نگاه کردم به خصوص وقتی پوزخند کنج لبشو میدیدم دستام از شدت خشم مشت میشد حق نداشت منو مسخره کنه

_فکر کردید الکی میگم؟یا شایدم داستان تخیلی براتون ساختم...اما همه حرفامو میتونم ثابت کنم که دیروز خونه ما دزد اومده و من دیشب بیمارستان بودم

شپش_حتما دلیل بیمارستان بودنتونم اینه که تا صبح از پسر جنتلمن رویاهاتون مراقبت کردید هوم؟

_نخیر خودم بستری بودم اما با این وجود بازم ساعت پنج صبح برگشتم خونه تا پروژه کوفتی شمارو تحویل بدم

از جمله آخر خودم کمی پشیمون شدم اما همچنان با پرویی بهش زل زدم شپش کم کم اخماش تو هم رفت برگه امتحانم که توی دستش بود مقابل صورتم گرفتو پارش کرد بعد توی دستاش مچالش کردو جلوی پام همشو رها کرد

شپش_هروقت مقابل استادتون یاد گرفتید محترمانه حرف بزنید و برای درس نخوندنتون یاد گرفتید که بهونه تراشی نکنیدو رمان ننویسی یه دانشجو محسوب میشی غیر از این با یه بچه دبیرستانی هیچ فرقی نداری از نظر من این امتحانتم با جوابایی که نوشتی صفره و این ترم قطعا نمره خوبی نخواهی گرفت

شپش روشو ازم گرفتو ازم دور شد از روی صندلیم بلند شدم بغضم گرفته بود اما به روی خودم نیاوردم و با لحن محکمی روبهش گفتم:

_فوقش مشروط میشم اصلا مشروطیرو برای دانشجو ساختن نه رئیس دانشگاه و اساتید، اصلا از لج شما هم که شده هیچکدوم از واحد هامو پاس نمیکنم از حد مجاز مشروطی و ترم های مجاز حضور در دانشگاه نهایت استفاده خودمو میبرم چون مطمئنم بیرون از دانشگاه هیچ خبری جز رفتن به خونه شوهرو بیکاری وجود نداره حداقل وقتی که توی دانشگام به عنوان یه دانشجو شناخته می شم نه یه بیکار پس شما هم با این کارتون به من کمک کردید استاد عزیز


romangram.com | @romangraam