#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_9

ویهان_خون آشام پلید؟پس محض اطلاعتون خانوم محترم خون آشاما خوب بلدن طرف مقابلشونو طلسم بکنن و مطیع خودشون دربیارن به پا زود به خودت بیایی وگرنه یکهو به خودت میایی میبینی دیگه به خودتم نمیایی

از اینکه غیر مستقیم داشت تهدیدم میکرد دستام مشت شد ویهان یکی دیگه از همون نیمچه لبخندهای کجکی کوتاهشو زد و نگاهشو ازم گرفت همونطور که از کنارم رد میشد و به سمت ماشینش میرفت گفت:

ویهان_کیان جا نمونی...بپر بالا پسر

کیان نگاه کوتاه مردد دیگه ای بهم انداخت خواست حرفی بزنه اما با صدا زدنش از سمت ویهان سری به نشونه متاسفم برام تکون دادو به سمت ماشین رفت و سوار شد ویهان ماشینو روشن کرد صدای گاز ماشینشو بالا برد و بهم نگاه کرد که باعث شد دست به سینه بهش نگاه کنم

_میخوایی بری؟

ویهان_آره

_یه لحظه صبر کن

به سمت ماشینش رفتم و همزمان دستمو توی کیفم بردم و بطری شربتی که آتیلا برام درست کرده بود هروقت ضعف کردم یکم ازش بخورم توی دستم گرفتم اما از توی کیفم بیرون نیاوردم

ویهان منتظر بهم نگاه میکرد ببینه میخوام چی بگم آروم یه دستی سر بطریو باز کردم و توی یه حرکت بطریو بیرون آوردم و پاشیدم توی صورتش که باعث شد چشما و لباشو محکم روی هم فشار بده موهای لخت مشکیش به پیشونیش چسبید اما حرکتی نکرد

ریلکس سر بطریمو بستم و آروم انداختمش توی کیفم همزمان گفتم:

_میخواستم بگم صبر کن یه بلیط هواپیما برات بگیرم تا سریعتر گم بشی اما حالا میبینم با این کارم خودت زودتر گم میشی

ریلکس از مقابلش رد شدم و به سمت شرکت برگشتم از پله های مقابلش بالا رفتم صدای گاز وحشتناک ماشین ویهان و کشیده شدن صدای لاستیک هاش روی آسفالت نشون از حرص خوردنش میداد این یعنی تونستم آتیشش بزنم و از این قضیه خیلیم خوشحال و خرسند بودم

از کنار نگهبانی رد شدم که با صدا زدنم از سمت نگهبان باعث شد کوتاه مکثی کنم و به سمتش برگردم

نگهبان_با کی کار دارید خانوم؟

_با آقای ارسلان زرگران...برای مصاحبه اومدم

نگهبان_ولی آقای ارسلان زرگران همین الان تشریف بردن

_خودم هستم

همزمان با نگهبان به سمت صدای بم مردونه ای برگشتیم که باعث شد توجهمو به خودش جلب کنه مردی قدبلند با هیکل ورزشکاری و حسابی روی فرم، تقریبا همه موهاش سفید شده بود اما رنگ خاکستری بین سفیدی موهاش بدجور اونو جذاب کرده بود چشمای قهوه ای روشن مایل به عسلی داشت توی کسری از ثانیه آنالیزش کردم و درهمون حین توی این فکر بودم که چرا دارم مرد روبه رومو با این جزئیات توی ذهنم تشریح میکنم


romangram.com | @romangraam