#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_86
آتیلا_این آبجی من یه تیکه ماهه یه فرشته آسمونیه که خدا فقط مخصوص من نازلش کرده قدرشم میدونم جونمم براش میدم
ویهان_فکر کنم دیگه تموم شدس یکم دیگه کار داره که قطعا خودت از پسش برمیایی
آتیلا_نرو تا آخرش بمون لطفا
ویهان_نمیرم کنارتم تا تهش
آتیلا لبخندی زد و مشغول کارش شد ویهان هم با همون لبخند مردونه روی لبش نگاهشو از آتیلا گرفت و به سمت من هدایت کرد که باعث شد سریع نگاهمو ازش بگیرم
_من براتون شیر بیارم زودباشید هرچی توی ظرفه بخورید یه ذرشم نباید بمونه
سریع به سمت آشپزخونه رفتم و به دور از چشم اون دوتا به دیوار چسبیدمو دستمو روی قفسه سینم گذاشتم من چمه؟این حجم از هیجان برای یه نگاه معمولی عادیه؟
یاد لبخند روی لبش افتادم جذابیت اون لبخند و چشمای شیشه ای رنگش بدجور باعث میشد توی اون لحظه مرد جذاب و خواستنی برام جلوه کنه سریع تشری به خودم زدم و از توی یخچال بطری شیرو برداشتم
چی داری برای خودت میگی آنیدا؟دیوونه شدی دختر؟
سریع شیرو توی شیرجوش خالی کردمو روی گاز گذاشتم زیرشو روشن کردمو موهامو پشت گوشم زدم
_داری شیرو میجوشونی؟
به سمتش برگشتم و یکم ضربان قلبم از حضور ناگهانیش بالا رفت پوفی کشیدمو سری به نشونه آره تکون دادم
ویهان_میگم جدا از بحث هایی که بینمونه یه چیزی بهت میگم از خودت در نری ولی مادر خوبی میشی
یه تای ابروم بالا پرید یه لیوان از بالای سینک برداشتو از یخچال یکم براش خودش آب ریخت
_اونوقت چه طور شد شما به این نتیجه رسیدی؟
ویهان_از محبت های قشنگی که به خواهرت میکنی
بعد شونه ای بالا انداختو بی تفاوت گفت:
ویهان_خدا بده شانس
romangram.com | @romangraam