#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_87
بعد آبشو خوردو لیوانو روی میز گذاشت نگاه خبیثی به یخچال انداخت بعد به سمت من برگشت که باعث شد دست به سینه مقابلش بایستم
_از اینکه انتخاب قشنگت توی آشپزخونم نیست جا نخوردی؟
ویهان_نه چون دوستم بهم خبر داد که عوضش کردی
بعد لبخند پلیدی زدو رفت حتی از رفتارش یه ذره هم پشیمون نبود با حرص دستام مشت شد نه من باید یه کاری بکنم اینطوری نمیشه
شیر که به جوش اومد توی لیوان خالیشون کردم برای آنیدا یکم عسل قاتیش کردم خواستم برای ویهان هم بریزم که دستم بین راه متوقف شد سریع به سمت یخچال رفتم یه تخم مرغ برداشتم و خیلی آروم شکوندمش بعد سفیدشو از زرده جدا کردم و همه زرده تخم مرغو توی شیر ریختم و همش زدم ظاهرش با مال آتیلا که فرقی نداشت
سینیو برداشتم به سمتشون رفتم لیوان آتیلارو کنارش گذاشتم مال ویهانو هم همینطور
آتیلا_عسل داره؟
_مگه میشه نداشته باشه برای شما هم قاتی کردم امیدوارم به عسل حساسیت داشته باشی
ویهان پوزخندی زد لیوانشو برداشت نصفشو سر کشید یکهو رنگ صورتش عوض شد نگاه مشکوکی بهم انداختو سریع بلند شد به سمت دستشویی رفت لبخند خبیث روی لبم نشون از پیروز شدنم بود
آتیلا_وا این چش شد یهو؟
_بدبخت حتما زیاد خورده دستشوییش گرفته به کارت برس جون من
بلند شدم به سمت در رفتم آروم بی سروصدا بازش کردم کفشای ویهانو برداشتم از پله ها بالا رفتم جلوی در خونه خودش گذاشتمو پایین اومدم دوباره درو بی سروصدا بستم
آتیلا_ویهان خوبی؟چرا رنگت اینطوری شده؟
ویهان_آتیلا من میرم بالا یکم استراحت کنم ساعت هفت پایین منتظرتم بیا میرسونمت دانشگاه
آتیلا_کجا میری آخه؟خب همینجا استراحت کن
ویهان_نه بیشتر از این اینجا بمونم بعضیا به کشتنم میدن البته تلافیشم در میارم
ویهان به سمت در اومد وقتی دید نزدیک در ایستادم چپ چپ بهم نگاه کرد و درو سریع باز کرد وقتی دید کفشاش نیست با حرص به سمتم برگشت
_وا چیه چرا داری اینطوری به من نگاه میکنی؟
romangram.com | @romangraam