#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_76
از اتاق بیرون زدم و به سمت پذیرش رفتم یکی از پرستارارو صدا زدم و درخواست مرخص کردن خواهرمو دادم بعد از کلی کلنجار رفتن باهاشون آخرش یکی از پرستارا وارد اتاق شد و با حرص گفت:
پرستار_یکم صبرکنید صبح بشه باید دکترش تایید کنه
ویهان_وقتی خونوادش که ماییم تایید میکنیم حالش خوبه چه نیازی به دکتر هست
یکی بیاد به من بفهمونه از کی تا حالا من انقدر بدبختو ذلیل شدم که این خونواده منو خواهرم شده؟
پرستار_یعنی چی آقا اینطوری که سنگ رو سنگ بند...
ویهان_من نامزدش هستم میخوام همین الان همسرمو ترخیص کنید...پس سریعتر...وگرنه براتون بد میشه
چشمام کم کم از حدقه داشت میزد بیرون آتیلا هم یکم جا خورده بود اما با نیشای باز داشت به ویهان نگاه میکرد که باعث شد شدت حرص خوردن من بیشتر بشه
این چه طور جرات میکنه جلوی من با نیش باز به این خون آشام خیره بشه؟
آتیلا_بله خانوم همسرم میخواد من زودتر برگردم خونه بیشتر از این تحمل دوریمو ندارن
ویهان_من فدای خانوم خونم بشم خودم ازت پرستاری میکنم حالت بهتر از قبل هم میشه
پرستار پوفی کشید و مشغول باز کردن سرم دست آتیلا شد وقتی کارا تموم شد و پرستار بیرون رفت آتیلا با خوشحالی از تخت پایین اومد و خودشو پرت کرد توی بغل ویهان از گردنش آویزون شدو پاهاشو عقب برد که باعث شد محکم ویهان بگیرتشو بخنده
الان این رفتارا یعنی چی؟این مسخره بازیا چیه؟چرا من هی چشمام گردتر و خنگ تر از ثانیه های قبل میشم؟
آتیلا_مرسی مرسی مرسی...بعد کم کردن روی استادم بهت زنگ میزنم بریم بیرون یه چیزی بخوریم ولی به حساب من
آتیلا سریع از ویهان جدا شد و شروع کرد به بالا پایین پریدن
آتیلا_خب دیگه یالا بریم کلی کار داریم
ویهان_باشه...یکم آرومتر بیایید تا ماشینو دم در بیمارستان بیارم...هوا سرده منتظر بشی سردت میشه همسر عزیزم
آتیلا ریز ریز خندید که باعث شد ویهان هم تک خنده ای بکنه و از اتاق بره بیرون آتیلا انگار تازه متوجه من شد چون خندش قطع شدو نگاهش کمی جدی شد
آتیلا_منظوری نداشت شوخی بود وگرنه من کی از این شانس ها دارم شوهری مثل ویهان داشته باشم
romangram.com | @romangraam