#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_73

_همینکه سالمی و نفس میکشی برای من کافیه جون دلم

آتیلا_ساعت چنده آنیدا؟

_ساعت نزدیک پنج صبحه چه طور؟

آتیلا چشماش گرد شد و ضربه آرومی به پیشونیش کوبید که باعث شد از این رفتارش جا بخورم چرا همچین کردو چهرش نگران شده؟

آتیلا_شماره ویهانو داری؟

_نه چه طور؟

آتیلا چشماش گرد شد و با حالتی که انگار چیز خیلی عجیب باورنکردنی بهش گفته باشم گفت:

آتیلا_تو شماره کسی که براش کار میکنیو نداری؟

_من برای اون کار نمیکنم برای پدرش کار میکنم خیلی خب خیلی حرف زدی بگیر بخواب استراحت کن

بعد به سمتش رفتم خواستم کاری کنم دراز بکشه که سریع مانعم شدو بازوهامو گرفت با التماس بهم نگاه کرد

آتیلا_نه نه آنیدا تو نمیدونی بحث مرگو زندگی وسطه توروخدا هرجور شده شمارشو برام پیدا کن باید بهش زنگ بزنم برگرده

_مگه کجا فرستادیش؟

آتیلا_فرستادمش بره خونه ما...اصلا ولش کن بابا تو زودباش شمارشو برام پیدا کن زودباش

پوفی کشیدم و کلافه موبایلمو از توی جیبم درآوردم بین مخاطبام گشتم اولش خواستم به شاینا زنگ بزنم اما دیروقت بود نمیشد به خاطرهمین سریع بدون لحظه ای مکث شماره نیوشارو گرفتم بالاخره اون منشیه باید در هر لحظه در حالت آماده باش باشه

فکر کنم هزار تا بوق خورد تا بالاخره صدای خسته و خواب آلودش توی گوشم پیچید

نیوشا_چرا من توی خواب هم از دست تو آسایش ندارم

_شماره ویهان زرگرانو میخواستم

نیوشا_مگه مخابراتم یا دفترچه تلفنت؟...ساعتو دیدیدی؟


romangram.com | @romangraam