#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_72

ویهان روشو ازم گرفت و با اخمای توهم به آسمون خیره شد

ویهان_به این پرنده هایی که توی شب پرواز میکنن نگاه کن عینه رفتار تو زشتن

_خون آشام ها توی شب دید قوی دارن پرنده هایی که میگی اسمشون خفاشه که خیلی کم دیده میشن اما خب تو خوب میتونی ببینیشون چون زشت یا زیبا بودنشونم میتونی تشخیص بدی

ویهان به سمتم برگشت و سری به نشونه تایید تکون داد عین من دست به سینه مقابلم ایستاد و با پرویی بهم نگاه کرد

ویهان_خون آشام ها عاشق تاریکی و شبن مالفیسنت هم ملکه تاریکی هاست یه جورایی هردومون داریم بهم درس پس میدیم

تک خنده ای کردمو رومو ازش گرفتم که باعث شد اخمای ویهان هم کمی باز بشه

ویهان_چه جالب پس تو هم بلدی بخندی

پتوی روی شونمو برداشتم به دست ویهان دادم

_فکر کنم میخوایی اینجا بمونی یکیو پیدا کنی خونشو بخوری اینم لازمت میشه سردت میشه

ویهان_آره خب ملکه شیاطین نیازی به پتو نداره خودش میتونه گرمای زیادی تولید کنه یه سوال با آتیش زدن طرف مقابلت خودتم گرمت میشه؟

از این حرفش یه جوری شدم ویهان دلخور روشو ازم گرفتو به سمت بیمارستان رفت پوفی کشیدم الان بهم طعنه زد یا بهم فهموند که از حرفام ناراحته؟اصلا به جهنم بذار ناراحت بشه خودش کاری کرده که یه همچین دیدگاهی نسبت بهش داشته باشم جونمم بره صدام نمیره قطعا پی این قضیرو میگیرم ادامه میدم حتی اگه به قیمت از دست دادن جونم تموم بشه

بینیمو بالا کشیدم و دستامو توی جیبم فرو بردم وارد بیمارستان شدم حالم از محیط بیمارستان بهم میخورد پر از مریض و بوهای بدی بود که اصلا ازش خوشم نمیومد

توی راه به ویهان خوردم توجهی بهم نکرد به خاطرهمین ایستادمو گفتم

_داری میری؟

ویهان ایستاد بی حوصله به سمتم برگشت

ویهان_دارم میرم دستورات آبجی خانومتو انجام بدم زود برمیگردم

از این حرفش جا خوردم سریع وارد اتاقی که آتیلا بستری بود شدم با دیدن چشمای بازش لبخندی زدم دستامو از هم باز کردم به سمتش رفتم و بغلش کردم

آتیلا_ببخشید امروز خیلی اذیتت کردم


romangram.com | @romangraam