#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_7
_بیا اینور من درستش میکنم
صدای این آخری خیلی برام آشنا بود چشمامو باز کردم ببینم این صدای آشنا متعلق به کیه که یکهو با دیدن پسری که سمت شاگرد بود و ماشینو دور زد جلوی دوستش ایستاد و به من نگاه کرد یکه خوردم
ابروهام از دیدنش بالا پرید متقابلا ابروهای اونم بالا پرید
پسره_نه بابا...بازم تو؟!
اخمامو تو هم کشیدم و در جواب لحن مسخرش گفتم:
_وات؟
پسره یه قدم بهم نزدیک شد و با پرویی دست به سینه بهم زل زد
پسره_لامپ صد وات
_کیلوبایت...بخور صبحونه نونو چای نبات
پسره از اینهمه زبون درازیم ابروهاش بالا پرید و حرف توی دهنش موند با خشم به ماشینم اشاره زدم با وجود اینکه میدونستم خودش پشت فرمون نبوده اما با داد روبهش گفتم:
_کور بودی ندیدی ماشین به این گندگیو؟
پسره پوزخندی زد بهم نزدیک شد خواست بهم تنه ای بزنه اما اجازه ندادم سریع خودمو کشیدم کنار
پسره_برو کنار بچه
_بچه بود بزرگ شد رفت...به پا همین بچه یه کاری دستت نده شازده
پسره یه نگاه به ماشینم انداخت بعد به دوستش نگاهی کرد که حسابی چهره متاثر و ناراحتی به خودش گرفته بود ماشین خودشونم تقریبا آسیب دیده بود اما مال من یکم بیشتر بود
پسره_خب حالا میگی چیکار کنم؟
از این حجم پرو بودنش دیگه داشتم منفجر میشدم یه قدم بهش نزدیک تر شدمو داد زدم:
_میخوایی بشین تا نگات کنم پسره مزخرف چرا هی راه به راه سر راهم سبز میشی چیه داری تعقیبم میکنی؟
romangram.com | @romangraam