#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_69

پرستار وارد اتاق شد تا کارهای آتیلارو بکنه به خاطرهمین همراهه کیان هردو از اتاق بیرون اومدیم همون لحظه آریاس هم رسید کیان به سمتش رفت منم به سمت ویهان رفتم که عصبی روی صندلی نشسته بودو با پا روی زمین ضرب گرفته بود

_خواهرم به آبلیمو بدجور وابسته است دلیل اون حرفم این بود

ویهان سرشو بالا آورد بهم نگاه کرد به سمتش رفتم کنارش نشستم

ویهان_آتیلا خواهر تنی خودته؟

_آره چه طور؟

ویهان_صبح بین تهدیدهات به روح پدرومادرت قسم خوردی بعد الان گفتی پدرش لندنه گفتم شاید از یه پدر نباشید

مردد رومو از ویهان که چشماشو مشکوک ریز کرده بود بهم نگاه میکرد گرفتم حالا چی کار کنم هنوز هیچی نشده یه سوتی بزرگ دادم

ویهان_دروغ گفتی؟

_آره

ویهان_نترسیدی اگه دکتر بیشتر اصرار میکرد و تو مجبور میشدی به پدرش که توی لندنه زنگ بزنی؟

جمله آخرشو با طعنه به زبون آورد به سمتش برگشتم و با چشمای سرد به چشمای شیشه ای ترسناکش نگاه کردم ویهان هم مستقیم به چشمام خیره شده بود یه جوری شدم ناخواسته همینطور مات و متحیر چشماش موندم یه طورایی به رنگ سرد و شیشه ای رنگش فکر میکردم انگار حسابی منو داخل خودش فرو برده باشه اجازه نمیداد چشم از اون چشمای جذابش بگیرم

با اهم آریاس سریع نگاهمو از ویهان گرفتم ویهان هم سریع بلند شد بهمون پشت کردو عصبی دستی توی موهاش کشید منم لبامو روی هم فشردم و رومو از کیان و آریاس گرفتم من چم شده چرا به چشماش همینطور خیره موندم آخه:/

آریاس_سپنتا زنگ زد گفت کجایید پشت در موندم...این چه طور کلید خونه خودشو نداره؟

ویهان_سه تامون خونه بودیم از کجا میدونست هر سه تامون باهم میاییم بیرون

ویهان به سمت کیان برگشت بعد نگاهشو دوباره به آریاس داد

ویهان_آریاس اگه میشه کیانو برسون خونه فردا مدرسه داره بابا هم کلی زنگ زده نگران شده کلیدو هم برای سپنتا ببر من اینجا پیش دخترا میمونم

آریاس_حله داداش

_نیازی نیست بمونی من از پس خودمو خواهرم بر میام


romangram.com | @romangraam