#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_68

_اگه اون کار مسخره احمقانرو نمیکردی بهش شربت آبلیمو میدادم خوب میشد

ویهان_باز طلبکار شدم آره؟خیلی بی چشمو رویی

ویهان از کنارم رد شد با خشم به سمت در خروجی رفت سریع گفتم:

_ممنونم

ویهان ایستاد کوتاه به سمتم برگشت نگاه اخمالویی بهم انداختو سری به نشونه تایید تکون داد

ویهان_میرم ببینم آریاس کجا موند

با رفتن ویهان دوباره به سمت آتیلا برگشتم کیان اون طرف تخت آتیلا ایستاد

کیان_نمیدونم چی بین شما دوتا گذشته که دلتون باهم صاف نمیشه اما میخوام بهت بگم داداش من اون مرد بدی که تو فکر میکنی نیست

_درخت از ریشه آب میخوره آدم از ذاتش داداش تو هم تا الان ذات بدشو بهم نشون داده

کیان پوفی کشید و دست آتیلارو توی دستش گرفتو با غم بهش نگاه کرد

_میدونستی آتیلا دو سال ازت بزرگتره

کیان_آره میدونم ولی دلیل نمیشه دوسش نداشته باشم

ابروهام بالا پرید که باعث شد سریع نگاهشو به سمتم بیاره و تازه متوجه بشه که چی گفته

کیان_بد برداشت نکن به خدا منظوری ندارم من خواهر ندارم ولی از وقتی آتیلارو دیدم بدجور جذبش شدم

_به خاطر سنته

کیان_چشمای معصومش امروز منو طلسم کرد

_بیشتر بشناسیش میفهمی چشمای معصومش چه قدر میتونن پلید باشن

لبخند غمگینی زدمو دستی روی سر آتیلا کشیدم کیان هم لبخندی زدو دستی پشت گردنش کشید


romangram.com | @romangraam