#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_67

ویهان_تند برو آریاس...تندتر...مگه گاز نداره

ویهان به سمتم برگشت و نگران بهم نگاه کرد با چشمای ملتمس به چشمای شیشه ایش خیره شدم

ویهان_هیچیش نمیشه...نترس

بالاخره ماشین ایستاد کیان سریع درو باز کرد ویهان هم اومدو آتیلارو روی دستاش بلند کرد

آریاس_من ماشینو پارک میکنم میام

همراه کیان وارد بیمارستان شدیم چشم گردوندیم تا ویهانو پیدا کنیم که دیدم وارد یه اتاق شد سریع به اون سمت رفتم ویهان آتیلارو روی یه تخت گذاشته بودو دکتر در حال معاینه کردن آتیلا شد

دکتر_خونوادش کجاست؟این چه سرو وضعیه؟

_خونوادش منم...یعنی من خواهرشم

دکتر_پدرومادرش کجان؟

_پدرم لندنه اینجا فقط منو داره

ویهان با تعجب بهم نگاه کرد اما توجهی بهش نکردم حتما داره پیش خودش فکر میکنه که چه طور صبح به روح پدرومادرم قسم خوردم و حالا پدرم لندنه اما دورغ نگفته بودم چون پدر من مرده بود اما پدر آتیلا همایون بود آتیلا از همون یه سالگی فقط چشمش به همایون افتاد و هیچ خاطره ای از پدرومادر واقعی خودش نداره

دکتر_فشارش افتاده و از هوش رفته یکم بدنش ضعیف شده به خاطر شوک عصبیه باید بستری بشه امشب اینجا میمونه

_هرکار لازمه لطفا انجام بدید

دکتر_به پدرشم زنگ بزنید

ویهان_چرا الکی پدرشو سر یه ضعف ساده نگران کنیم؟

دکتر مشکوک بهمون نگاه کرد به سمت آتیلا رفتم دستی به صورتش کشیدم خم شدم پیشونیشو عمیق بوسیدم و چشمامو روی هم بستم خدایا خودت مراقبش باش چیزیش نشه من جز تو و آتیلا هیچکسو ندارم کمکم کن

با رفتن دکتر ویهان کنارم ایستاد که باعث شد به آرومی راست بشم و دست آتیلارو توی دستم بگیرم

ویهان_نترس دیدی که دکتر گفت فقط ضعف کرده و فشارش افتاده


romangram.com | @romangraam