#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_66
ویهان_اون...اون آبلیمو بدرد خوردن نمیخوره...یعنی...چیزه...
ویهان عصبی دستی توی موهاش کشید مشتی به دیوار کوبیدو از کنارم رد شد پایین رفتو وارد خونمون شد منم سریع پشت سرش وارد خونه شدم که دیدم به سمت خواهر بیجونم رفتو از روی مبل بلندش کرد
_داری چی کار میکنی؟
ویهان_یه مانتو و شال بردارید بیایید پایین میبریمش بیمارستان
_از این بخوره خوب میشه
ویهان_توی اون مسهله بدی بهش حالشو بدتر میکنه
با چشمای گرد شده به ویهان خیره شدیم
آریاس_داری چی میگی ویهان؟
ویهان_مسهل ریختم توی آبلیموی سپنتا بخوره حالشو بد کنه
با ناباوری به این کار احمقانه و بچگانش که از یه پسر بالغ واقعا بعید بود نگاه کردم آریاس یه فحش زیرلبی به ویهان داد سریع از خونه زد بیرونو دکمه آسانسورو فشرد ویهان به سمت من برگشتو تند تند گفت:
ویهان_یه مانتو شال بردار بدو پایین زودباش...کیان برو بالا سپنتا برگشت کلید نداره
کیان_من نمیتونم بمونم خونه تا برگردید از نگرانی یه بلایی سرم میاد منم میام
بعد خودش زودتر راه افتادو به سمت آریاس رفت سریع به سمت اتاق آتیلا رفتم از توی کمدش یه مانتو شال برداشتم پسرا سوار آسانسور شده بودن سریع کلید و موبایلمو برداشتم از خونه زدم بیرون آسانسور درحال پایین رفتن بود نتونستم بیشتر از این منتظر بمونم تند تند از پله ها پایین رفتم برام مهم نبود که دوازده طبقه باید پایین میرفتم فقط خودمو زودتر باید به خواهرم میرسوندم
به پارکینگ که رسیدم متوجه ویهان شدم نگران به سمت آسانسور میره
ویهان_چرا نیومد؟
_من اینجام بدو
ویهان به سمتم برگشت با هم به سمت ماشینش دویدیم آریاس سریع پشت رل نشست منم عقب نشستم آتیلارو به خودم چسبوندم و روی سرشو بوسیدم
_قربونت برم...همش تقصیر منه
romangram.com | @romangraam