#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_65
_جان آنیدا...من اینجام چت شد تو؟
آریاس_باید ببریمش دکتر
به سمت لیوان خالی شده آبلیموش برگشتم سریع به سمت آشپزخونه رفتم تا براش یکم دیگه شربت آبلیمو درست کنم شاید فشارش پایین اومده باشه چون سرشم درد میکرد پس باید حسابی شیرینش کنم اینم یکی از عجایبات خواهر من بود مردم فشارشون بالا میرفت آبلیمو میخوردن خواهر من در هرصورت باید میخورد
کلی شکر توی لیوان ریختم به سمت یخچال رفتم تا شیشه آبلیمورو بردارم که یکهو یادم افتاد آبلیمو تموم شده ضربه ای به پیشونیم کوبیدم یکهو یاد پسرا افتادم سریع به سمت در یورش بردم نمیخواستم به آریاس بگم که بره بالا یکم آبلیمو برام بیاره چون باید براش کلی توضیح میدادم از طرفی توی اون لحظه تنها چیزی که به مغزم رسیده بود اینه که خودم شخصا برم ازشون درخواست آبلیمو کنم
از پله ها دو تا دوتا بالا رفتم به جلوی در که رسیدم دستمو یه ریز روی زنگ فشردم وقتی در باز شد چهره عصبی ویهان مقابلم نمایان شد
ویهان_چی از جونم میخوایی؟اومدی منت کشی؟محض اطلاع من عمرا ببخشمت به پامم بیفتی پامو توی خونت نمیذارم
از اینکه اینهمه چرتوپرت پیش خودش میبافت کلافه شدم سریع پسش زدم به داخل خونش رفتم به سمت آشپزخونه دویدم
ویهان_داری چه غلطی میکنی؟بفرما تو دم در بده تو خجالت نمیکشی همینطور سرتو میندازی پایین میایی تو خونه پسر مردم؟
فشار بدی روی مغز و اعصابم بود کارهام اصلا عاقلانه و درست نبود اما تنها چیزی که برام مهم بود پیدا کردن یه ذره آبلیمو بود سریع در یخچالو باز کردم با دیدن شیشه آبلیمو لبخند خسته ای زدم سریع برشداشتم و درو بستم که با مخ رفتم تو دل یکی آخ که چه قدرم سفت بود
دستی به سرم کشیدمو سعی کردم درد سرمو پس بزنم ویهان دستشو سمت بطری آوردو مانعم شد
ویهان_نمیذارم ببریش
_ولم کن بهش نیاز دارم
ویهان_دارم بهت میگم نمیشه ولش کن
_تو ولش کن بکش کنار اینبار مثل داخل فروشگاه نیست که بهت گفتم بهش نیاز دارم اما خودت برشداشتی
ویهان_احمق اینبار فرق میکنه لجبازی نکن
با تمام نفرتم جیغ زدم
_جون خواهرم بهش بستس نفهم بکش کنار ولم کن
محکم پسش زدم و به سمت در پا تند کردم از پله ها پایین رفتم یکهو بازوم از پشت کشیده شد با خشم به سمتش برگشتم خواستم فحش کشش کنم که با دیدن چهره نگران و چشمای پر از حرفش یکم آروم گرفتم
romangram.com | @romangraam