#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_63
ویهان_منم نخواستم تو چیزیو جبران کنی انتظار که نداری داداشمو با دیو دو سری مثل تو تنها بذارم؟
_مطمئن باش دیو دو سر بین منو تو من نیستم خودتی
عقب گرد کردم خواستم درو ببندم که صدای حرصیش باعث شد پوزخندی بزنم
ویهان_پشیمون میشی مطمئن باش
درو بستم و سرخوش به سمت بقیه رفتم که دیدم کیان و آتیلا همو بغل کردن و هیچ جوره هم از هم جدا نمیشن ابروهام بالا پرید درسته منو آتیلا هردو با عقاید آزاد بزرگ شدیم و مهمتر از همه خارج از کشور بزرگ شدیم اما یه چیزایی اینجا باید رعایت میشد به خصوص طرف داداش اون خون آشامه از خود راضیه
آریاس که متوجه من شد به سمتشون رفت
آریاس_چیزه...خوبه دیگه...بهتره بشینیم نظرت چیه کیان؟
کیان از آتیلا جدا شدو پیشونیشو بوسید که باعث شد چشمام گرد بشه
کیان_اگه امروز اتفاقی برات میفتاد هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم
آتیلا_خوشحالم که امروز پیشم بودی کوچولوی من
کیان_به من نگو کوچولو یه سال ازم بزرگتری نامرد
آتیلا_یه سال نه و دو سال
آتیلا و کیان کنار دست هم نشستن آریاس هم یه چپ چپ به کیان نگاه کرد منم بیخیال شدم به سمت آشپزخونه رفتم میدونستم چیزی بینشون نیست چون امکان نداشت بالاخره خواهر من از کیان بزرگتره از طرفی کاملا معلوم بود رفتارهای کیان از روی یه حس پاکه نه چیز دیگه ای
خوبه چایی دم شده داشتیم به خاطرهمین توی لیوان ریختم که باعث شد صدای پای یه نفر توجهمو به سمتش جلب کنه
_چیزی میخوایی آریاس؟
آریاس_نه فقط خواستم بهت بگم دیگه تنها نیستی میتونی همیشه روی کمک ما حساب کنی واحد ما واحد بالایی شماست
_من قبل شما هم تنها نبودم مطمئن باش سروته این قضیرو در میارم لازم باشه از اینجا میریم
آریاس_امنیتی که اینجا داره هیچ جای دیگه نداره
romangram.com | @romangraam