#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_62
آتیلا_قدیم بسته سه گیگو یه ماه استفاده میکردم الان ده گیگ کفاف نمیده فکر کنم آب قاطیش کردن اه باید باز بسته بخرم اصلا نکبتی استوری این مرتیکه بود بازش کردم همه نتمو خورد ای کوفتت بشه الهی
نه اینجوری نمیشه بالاخره باید بفهمم جارو محکم توی دستم گرفتم و توی یه حرکت غیر منتظره درو محکم باز کردم یکهو با دیدن کیان و پسری که پشتش بهم بود حسابی جا خوردم کیان با دیدنم لبخندی زدو اهمی کرد با دسته جاروم آروم زدم روی شونه اونیکه هنوز به سمتم برنگشته بود
_ایشون کیه؟
طرف وقتی به سمتم برگشت با دیدن آریاس جارومو پایین آوردم
_شما پشت در خونه من چی کار میکنید؟
_واقعا جالبه خونرو خریده ولی احتمالا جلوی خونرم خریده باشه چون باید ازش اجازه بگیری
از داخل در سرکی کشیدم ببینم کیه داره فک میزنه با ویهان روبه رو شدم که دو پله بالاتر ایستاده بودو دست به سینه به دیوار تکیه زده بود با حرص رومو ازش گرفتم به سمت کیان و آریاس برگشتم ببینم اینجا جلوی خونه من چی میخوان
کیان_خب چیزه...این سینیو براتون آوردم خواستم از آتیلا تشکر کنم
سینیو از کیان گرفتمو با لحن محکمی گفتم:
_اولا آتیلا نه آتیلا خانوم دوما ممنون حالا میتونید برید
خواستم درو ببندم که آریاسو کیان سریع مانع شدن دوباره درو باز کردم و بی حوصله بهشون نگاه کردم
آریاس_ببین میدونم واقعا درست نیست حرفی که میخوام بزنم اما...
_پس اگه میدونی حرفت درست نیست مجبور نیستی بزنی شبتون بخیر
ویهان_بیایید بریم منکه گفتم این اصلا لیاقت محبت نداره
با عصبانیت به ویهان که هنوز بالای پله ها ایستاده بود نگاه کردم من روی اینو باید کم کنم به خاطرهمین درو باز کردم و بهش تکیه زدم از سر راه کنار رفتم و به آریاس و کیان نگاه کردم
_بفرمایید تو یه چایی در خدمت باشیم بالاخره محبت های امروزتونو باید یه جوری جبران کنم
آریاس و کیان لبخندی زدن و از خدا خواسته سریع وارد خونه شدن ویهان که حسابی قیافه حق به جانب و مغرورانه خودشو حفظ کرده بود دو پله اخریو پایین اومد به سمتم اومد اما همون لحظه درو بستم بهش نگاه کردم که باعث شد یکم اخم کنه
_شرمنده محبتی از شما ندیدم که بخوام جبرانش کنم
romangram.com | @romangraam