#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_55
آتیلا_من معماری میخونم بیست سالمه
آریاس_موفق باشی یکی از دوستای نزدیک منو ویهان شرکت معماری داره مدرکتو گرفتی نگران کار نباش
آتیلا_ممنون ولی بابام بهم قول داده بزرگترین شرکت معماریو برام تاسیس کنه
آریاس_آها پس تامین شده ای هیچی دیگه باید دعا کنیم که با رفیقمون رقیب نشی بزنی ورشکستش کنی
به حرفاشون زیاد توجهی نکردم سرمو چرخوندم و به اطراف نگاه کردم که یکهو مشکوک به یه سمت خیره شدم آروم تکیمو از ماشین گرفتم و چشمامو ریز کردم با دیدن مردی که فکر کنم داشت مارو میپایید بستنیمو آروم پایین آوردم بیشتر روش زوم شدم احساس میکردم میشناسمش وایسا ببینم نکنه به دزدایی که به خونمون اومده بودن مربوط میشه هوم؟
بستنی توی دستمو فشردم لبامو با نفرت روی هم فشردم حس یه مرد که به ناموسش تعرض شده باشرو داشتم به خاطرهمین باخشم بستنیمو روی زمین انداختم بی حرف به سمت اون مرتیکه دویدم یارو هم وقتی دید دارم به سمتش میرم سریع روزنامه دستشو ول کردو در رفت
سرعتمو بیشتر کردمو با صدای بلندی داد زدم:
_وایسا حروم زاده...کجا داری در میری؟
آریاس_آنیدااا...آنیدا صبر کن داری چی کار میکنی
دختر گنگستر بودن یه مزایایی داشت فنونی که همایون بهم یاد داده بود انگار داشت به کارم میومد چون مانتومو کنار زدم از توی جیب شلوار جینم تیرک های تیزی که همیشه برای محافظت از خودم توی جیبم میذاشتم درآوردمو به سمتش محکم پرت کردم دوتاش توی شونش رفت اما یکیش روی زمین افتاد مرده از درد ناله ای کرد اما باعث نشد وایسته به سمتش دویدم اما همون لحظه توی یه کوچه دیگه پیچیدو سوار یه موتور شدو رفت
روی زانوهام خم شدمو نفس نفس زدم دستام مشت شد آنیدا نیستم اگه باعث و بانی خطری که جون خواهرمو تهدید میکرد زیر خاک نکنم
✨ویهان✨
_بچه پرو برگشته منو تهدید میکنه میگه قاتل سریالی دنیا میشم منو هنوز نشناخته خبر نداره وقتی به سرم بزنه چه وحشی میتونم باشم
با حرص به سمت سپنتا برگشتم که ریلکس درحال تخمه شکوندن بودو پاشو روی میز انداخته بود تلویزیون میدید
کیان_ای بابا ویهان بس کن تو هم باهاش خوب حرف نزدی به جای اینکه ازش عذرخواهی کنی براش غدی اومدی
_بابت کدوم کارم باید ازش عذرخواهی میکردم هان؟کدوم کار؟ اینکه دوتا جای چاقوی خوشگل روی بازوت افتاده یا از خطری که تهدیدت کرد هان؟
سپنتا_ولی خودمونیم فکرشو نمیکردم تا این حد شجاع باشی پسر
romangram.com | @romangraam