#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_54

آتا_تا الان که سکوت کردم مقصرش تویی ولی دیگه نمیذارم بیشتر از این آزارت بده

_اما این خواسته خودمه میخوام برگردم ایران

آتا_تو غلط کردی آنیدا...تو جونت به اینجا بستس میخوایی برگردی ایران که چی بشه؟هان؟چی بین تو و پدرمه که دارید از من مخفی میکنید؟

_یه روز همه چیو برات تعریف میکنم آتا

آتا_اون یه روز کی میرسه آنیدا؟چند ساله داریم عشقمونو نسبت بهم از پدرم مخفی میکنیم که چی بشه هان؟چرا میترسی؟میریم بهش میگیم همو دوست داریم میخواییم باهم ازدواج کنیم

_مطمئن باش پدرت به این وصلت رضایت نمیده آتا...بهم فرصت بده خیالم از بابت آتیلا راحت بشه بعد به این موضوع میرسیم"

دیگه رسما سرم درحال ترکیدن بود از ماشین پیاده شدم کلافه دستی به سرم کشیدمو کمی قدم زدم آریاس و آتیلا به سمتم اومدن سعی کردم خودمو خوب نشون بدم منکه به این راحتیا توی گذشته و قدیم غرق نمیشدم چرا الان اینطوری شدم؟این افکار مزخرف چیه توی سرم هی رژه میره منکه اینطوری نبودم

آریاس_وای وای وای خدا به شوهرت رحم کنه برای یه بستنی ببین چی کارا که نکرد

_منکه گفتم باید خودش باشه سفارشش بده باید اون چیزی در بیاد که ایشون میخواد

آتیلا_آنیدا باورت میشه وقتی بهش میگفتم میخوام خامه روی بستنیم موج هاش ضخیم بشه چشماشو اندازه توب فوتبال میکردو بهم نگاه میکرد؟انگار تا حالا همچین چیزی نشنیده

آریاس خندید خودمم خندم گرفته بود به این رفتارای آتیلا عادت داشتم به خاطرهمین جا نخورده بودم

آریاس_بیا اینم سهم تو

ازش گرفتمو تشکر کردم

آریاس_الان شاینا و تیدا بفهمن بدون اونا دارم بستنی میخورم تیکه تیکم میکنن

_شاینارو فهمیدم اما تیدا کیه؟

آریاس_اونم میشناسی ایشالله

بعد تک خنده ای کردو با آتیلا مشغول حرف زدن شد

آریاس_خب گفتی رشتت چیه؟چند سالته؟


romangram.com | @romangraam