#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_48

ویهان_همینکه باعث شدیم بتونی خواهرتو با یه ماشین دیگه ببری خونه نه سردخونه از سرتم زیادیه

یه قدم بهش نزدیک شدم که سریع آتیلا دستمو گرفتو فشرد که باعث شد با لبای بهم فشرده شده به پسره نره خر پرو مقابلم نگاه کنم

_فکر میکنی با این کارات رو مخمی؟ولی در واقع من دلم برات میسوزه که بخاطر من این کارارو میکنی چون عواقب بعدش به عهده شخص خودته

ویهان پوزخندی زدو نگاهشو ازم گرفت به کیان کمک کرد باهم به سمت در خروجی اتاق رفتن اما آریاس کنار ما ایستاد دست به سینه به سمتشون برگشتمو با لحن منظورداری گفتم:

_فکر نکنید ساده از این قضیه گذشتم تا تهش پیگیرش میشم فقط کافیه یه گوشه از اتفاقای امروز به تو برگرده خدا سر شاهده زندگی برات نمیذارم...اونوقته که مالفیسنتو میشناسی

ویهان به سمتم برگشت و نگاه غمگینی بهم انداخت که باعث شد یه جوری بشم تا امروز و همین چند دقیقه پیش جز نگاه خشمگین و طلبکارانش این نگاه ناراحتو ندیده بودم

ویهان_امیدوارم با روشن شدن قضیه از شرمندگی توی لاک خودت فرو نری چون قطعا اونیکه آخر روشن شدن این قضیه باید از اون یکی بترسه این تویی...چون این وسط هم داداش من بود که بیشترین آسیبو دید هم این من بودم که تهمتارو به جون خرید

ویهان نگاهشو ازم گرفتو رفت با خشم پوفی کشیدم و سعی کردم آروم باشم به سمت آتیلا برگشتم و دستی به سرش کشیدم

_حالت خوبه تو؟

آتیلا_من خوبم اما اونا...

_اونا به منو تو ربطی ندارن

آریاس_انقدر نامرد نباش کیان اگه نبود...

_میدونم کیان اگه نبود امکان داشت خواهرم آسیب جدی تری ببینه اما چرا این مدت هر بلایی که سر من میاد باید تهش این ظاهر بشه؟اون از ماشینم اون از یخچال فیک و اینم از خواهرم

آریاس پوفی کشید آتیلا با تعجب به سمتم برگشت

آتیلا_یخچال فیکمون به ویهان چه ربطی داره؟

_اون احمق از خودراضی اگه نبود من یه هفته دنبال عوض کردن یخچال قلابی که برامون فرستاده بودن نمیشدم

بعد با حرص به سمت در رفتمو همزمان گفتم:

_میرم دنبال کارای ترخیصت


romangram.com | @romangraam