#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_47
کیان_ویهان داداش صبرکن آتیلا هم مرخص بشه اونارو هم برسونیم خونشون
ویهان_اونجایی که خوبیات به چشم نمیاد همونجا سعی کن دیگه خوب نباشی
به سمتشون برگشتم وقتی چشمم به ویهان میفتاد ناخواسته تمام وجودم پر از خشم میشد اصلا نمیدونستم چه طور خودمو مقابلش کنترل کنم تا انقدر جبهه نگیریم
_خوبیتو بذار دم کوزه آبشو بخور
آریاس_من اینجا میمونم مراقبشونم
_ما به مراقبت کسی نیاز نداریم
ویهان_بله ایشون مالفیسنت مشهور هستن میتونن بدخواهاشونو از بین ببره
_حواست باشه همین مالفیسنت بانوی تمام شیاطینه مراقب باش یه وقت بلایی سرت نیاره
کیان_داداش لطفا تو کوتاه بیا...کمکم کن تا زودتر بریم
ویهان به کیان کمک کرد از روی تخت پایین اومد تختشو دور زد به سمت ما اومد کیان به آتیلا نگاه کرد
کیان_جدا از این دعواها خوشحالم که اتفاقی برات نیفتاد
آتیلا_ممنونم نمیدونم چه طوری ازت تشکر کنم
ویهان_نیازی به تشکر شما نیست خواهرتون به اندازه کافی مارو شرمنده تشکرات بی نهایشتون کردن
دستام مشت شد و لبامو محکم روی هم فشردم
کیان_خانوم صوفی بابت ماشینتونم بازم شرمندم لازم باشه هرقدر خسارت دیده باشه خودم پرداخت میکنم
هرقدر داداشش عاقل و آروم بود اون یکی نادون تر و احمق تر بود طوریکه باعث میشد ناخواسته مقابل کیان گاردمو پایین بیارم و یکم آرومتر رفتار کنم
روبه کیان با طعنه گفتم:
_به داداش محترمتون بفهمونید که اگه به ماشینم آسیب نمیزدید من الان خواهرمو با ماشین خودم برمیگردوندم خونه
romangram.com | @romangraam