#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_39

نگاهمو بالا آوردم بهش نگاه کردم شانس منه دیگه یه پسر دبیرستانی باید یه همچین حرفیو به من بزنه ای تو شانست آتیلا

پسره_خب دیگه من...من چیزه برم...تا بیشتر مزاحم نشم

عقب گرد کرد تا بره به خاطرهمین سریع صداش زدمو مانعش شدم





_صبر کن...حداقل بمون یه شربتی چیزی برات درست کنم

_به نظرم بهتره غذاتو آماده کنی احتمالا شوهرت الان سر میرسه بد میشه

_شوهر؟من شوهر ندارم اصلا قیافه من به یه زن متاهل میخوره؟

پسره سری به نشونه تایید تکون دادو لباشو کمی کج کرد

پسره_حدسشو میزدم چون قیافه تو هم به دختر بچه ها میخوره

دست به سینه با حرص بهش نگاه کردم که باعث شد لبخندی بهم بزنه و به خریدهام اشاره بزنه

پسره_فکر کنم بخوایی کیک درست کنی اگه خوب شد سهم منم کنار بذار

بعد چشمکی حوالم کردو با یه لبخند از در بیرون رفت شالمو که روی شونه هام افتاده بود از سرم برداشتم و تک خنده بی صدایی کردم پسره بامزه ای بود کاش حداقل اسمشو بهم میگفت بدونم کیه

به سمت مرغ جزغاله شدم برگشتم هرجا سخن از خراب کاریست نام خوش ما میدرخشد اما زیادم بد نشده ها میشه گفت زیادی سرخ شده ولی هنوز قابل خوردنه

مانتومو دراوردم و روی یکی از مبل ها انداختم به سمت خرید هام رفتم و بعد از جاسازی کردنشون دستمو به سمت آخرین پلاستیک بردم با دیدن پودر کیک یه تای ابروم بالا پرید

_آتیلا از کی تا حالا کیک درست میکنی که رفتی پودر کیک خریدی هوم؟

یاد حرف پسره افتادم که بهم گفت سهم منم کنار بذار به رسم تشکر هم که شده باید این کارو میکردم اما منکه نمیدونستم توی کدوم طبقه زندگی میکنن ولی وایسا ببینم توی آسانسور گفت ما هم طبقه بالای شما میشینیم خوبه دیگه حل شد:)




romangram.com | @romangraam