#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_36

_منظورم ویهان زرگرانه

شاینا_ویهان؟پسره عمو ارسلان؟وا اونکه پسرعمو من نیست من همینجوری از روی محبت به بابای ویهان میگم عمو وگرنه شوهر خالمه

ابروهام بالا پریدو سری به نشونه تایید تکون دادم

_خب حالا پسرعمو یا پسر خاله فرقی نداره مهم ماهیت طرفه

شاینا تک خنده ای کردو به سمتم اومد منم روی صندلیم نشستم و بعد از روشن کردن کامپیوتر روی میزم با شاینا مشغول حرف زدن شدم



✨آتیلا✨

سکه شانس من یه طرفش شیره اونطرفش خره اون جمله معروفه بود که میگفت من اگه زلیخا هم باشم مردم عاشق کاریماما میشدن دقیقا توصیف کننده شانس منه اصلا این حجم از بدشانسی واقعا مشکوکه انگار دیگه یه جای کار نمی لنگه کلا فلج شده

با زاری یکم ایستادم اما بعدش دوباره به راه افتادم هردو دستم پر از خرید بودو از شدت خستگی درحال زار زدن بودم آخه من چرا انقدر عن شانسم که یه تاکسیم گیرم نمیاد حالا انگار همه امروز تصمیم گرفتن بیان بیرون بشینید تو خونه هاتون دیگه چه وضعشه آخه یا اینهمه میگن ماشین توی سطح شهر زیاده کو؟پس چرا یه تاکسی خالی نیست منو سوار کنه؟

با حرص غرغر کردم

_توی دانشگاه از دست اون الدنگ که اصلا شعورش به استاد نمیخوره میکشم بیرون دانشگاه هم دستورات خواهرم کمرمو خم میکنه

تقریبا دیگه نزدیکای خونه شده بودم هردو دستم پر از پلاستیک های خرید بود که همشون به اندازه یه فیل سنگین بودن انگار قحطی اومده باشه برای یه سال خرید کردم:/ انگار جا موندیم یا از قحطی فرار کردیم ای خدا بگم چی کارت نکنه آتیلا که حتی شعور خرید کردنم نداری:(

همه اینا بدرک معجون زنده موندن خودمو یادم رفت بخرم...منظورم آبلیموهه :(

با خستگی به پله های جلوی خونمون رسیدم خواستم برم بالا اما واقعا توانی برام نمونده بود به خاطرهمین خریدارو روی پله ها گذاشتم و از شدت خستگی کمرمو صاف کردم که باعث شد ناله ریز مانندی بکنم توی سن بیست سالگی پیر شدیم رفت به مولا:/

کیسه گوجه هارو برداشتم خواستم بقیرو هم بردارم که یکهو با شنیدن صدای یه بوق ترسناک از توی کوچه هینی کشیدم و پلاستیک گوجه ها از دستم ول شد افتاد زمین به پشت سرم برگشتم که باعث شد صدای خنده های یه پسر حسابی کفریم کنه طرف پاشو محکم روی پدال گاز فشار دادو رفت منم با خشم دستمو بالا بردمو جیغ زدم

_خدا ازت نگذره احمق بیشعور...به تو نباید ماشین داد باید خر داد...خــــر

پامو با حرص روی زمین کوبیدم خم شدم تا گوجه هامو جمع کنم که با دوتا کفش اسپرت مردونه مواجه شدم راست شدم و با خشم گفتم:

_چیه؟چرا همینطوری وایسادی داری منو نگاه میکنی؟زودباش کمکم کن


romangram.com | @romangraam