#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_35

به سمتش برگشتم که باعث شد سریع ترمز دستی زبون و پاهاشو بکشه و بایسته و خفه خون بگیره با چشمایی سرد بهش زل زدم و پرونده های توی دستشو گرفتم همزمان گفتم:

_من واسه پیگیرام اسفند دود میکنم زیاد شن

به چنتا پوشه رنگی که حالا توی دستای من بود نگاه کوتاهی انداختم نیوشا هم با لحن مسخره ای که انگار داره میخنده گفت:

نیوشا_خندم میگیره دهنم باز میشه نمیتونم ببندم ها ها ها

_دهنت مثل اسب آبی میمونه معلومه که نمیشه ببندیش میتونی یه زمین فوتبال با دو تا دروازده درست کنی تونل هم میشه احداث کرد با ژل هایی هم که تزریق کردی سایبان خوبی روی زمین فوتبال میتونی بزنی

رومو ازش گرفتم به سمت اتاقم رفتم همزمان گفتم:

_رنگ رژت وقتی تیرس آرایش چشماتو سبک کن تو که این کاره ای باید بهتر بدونی

در اتاقمو باز کردم همون لحظه شاینا نگاهش بهم افتاد و دستی برام تکون داد که باعث شد قبل از وارد شدن به اتاقم براش دستی تکون بدم و کوتاه لبخندی بزنم وارد اتاقم شدم و طبق حدسی که میزدم نیوشا هم وارد اتاق شد

نیوشا_چه قدر تو بامزه ای دختر حیف کار دارم نمیتونم جواب شیرین زبونیاتو بدم...از کجا فهمیدی این پوشه های توی دستم مال توهه؟

کیفمو روی میز گذاشتم همون لحظه شاینا هم وارد اتاق شد به سمت نیوشا برگشتمو درجواب سوالش جواب دادم:

_از اونجایی که وقتی در آسانسور باز شد دیدم میخوایی به سمت اتاقم بری

شاینا_به به خانوم صوفی عزیز از راه نرسیده حرف کار؟

_برای کم کردن روی بعضیا باید از همین ساعات و دقایق اول شروع کنم

شاینا_نیوشا عزیزم میتونی بری راجب پرونده ها خودم باهاش حرف میزنم

نیوشا باشه ای گفتو از اتاق بیرون رفت شاینا هم بهم نزدیک شدو خندید

شاینا_اگه منظورت نیوشاس که باید بهت بگم این دختره هیچی توی دلش نیست یعنی...

_منظورم پسرعموی خون آشامته

شاینا یه لحظه هنگ نگام کرد انگشت اشارشو به سمتم گرفت و سکوت کرد بعد یکم فکر کرد انگار نتونست هضم کنه دارم به کی اشاره میکنم منم به خاطراینکه بیشتر از این به احمق بودنش پی نبرم به کمکش اومدم:


romangram.com | @romangraam