#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_333

_آدم هارو مسخره نکنید ، مسخره هارو آدم کنید یکیش همین فامیل خودتون...

بعد ریلکس با دست به سمت تیدا اشاره زدم که باعث شد از این حرفم جا بخوره و کم کم عصبی بشه

تیدا_الان دقیقا چه زری زدی؟با منی؟

ویهان_نه با منه...نمیبینی جهت دستشو؟منم اینجا نشستم

_کسی که باید منظورمو میگرفت گرفت ویهان جان شما زیادی زور نزن

بعد بلند شدم به سمتشون رفتم بشقاب کیک روی پای تیدارو برداشتم روی میز کناری گذاشتم و با لحن محکمی روبهش گفتم:

_بهتره بلند شی بری اون طرف میخواییم به پسر کوچولومون که امروز تولدشه کادو بدیم پس پاشو

تیدا با حرص بهم نگاه کرد ویهان دستی به لباش کشید تا خندشو پنهون کنه آریاس اولین نفر بلند شدو با مسخره بازی خواست کادوشو به ویهان بده به خاطرهمین تیدا هم بلند شدو روی مبل کناری نشست منم ریلکس سر جای قبلیم برگشتم

شروین_خوب زایش کردیا...خخخ

_مونده فعلا

همه بچه ها کادوهاشونو دادن و به ویهان تبریک گفتن چشمای منتظر ویهان به سمت من کشیده شد که باعث شد ریلکس پایی که روی اون یکی انداخته بودمو بردارم و کادومو که با کاغذ کادوی مشکی کادو کرده بودم بردارم به سمت ویهان رفتم ویهان مردد و مشکوک بهم نگاه کرد انگار شک داشت چیزی که داخل دستمه کادو میتونه باشه

تیدا_هه از پشت کوه اومده کاغذ کادوی مشکی آخه؟

_مشکی رنگ زندگیه...زندگی که امثال تو ازش میترسن

کادومو به ویهان دادم و خشک و عادی بدون اینکه بهش نگاه کنم و فقط نگاهم به یقه لباسش بود گفتم:

_تولدت مبارک خون آشام

همه بچه ها شروع کردن به خندیدن ویهان هم لبخندی زدو "ممنونی" گفت کادورو ازم گرفت بعد مردد مشغول به باز کردنش شد شاینا کنار دستم وایسادو آروم گفت:

شاینا_هرچی بشه خودم پشتتم دختر

_نگران نباش چیزی نیست


romangram.com | @romangraam