#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_331
_تو راستشو بگو من نبودم چی کار کردی
آتیلا_درس خوندم...باورت میشه؟اون غول دو سری که اون گوشه فاز گرفته و وایساده منو مجبور کرد درس بخونم یعنی توی یه حالی بودم که بگیرم خفش کنم
_کیو خفه کنی؟
آتیلا سرشو چرخوند با دیدن سپنتا هول کرد لبخند مصنوعی زایه ای زدو خندید
آتیلا_یکی از دوستامو میگم تو مگه اونجا نبودی؟
سپنتا_نه من همه جا هستم
خندم گرفته بود قیافه آتیلا واقعا دیدنی بود بالاخره چاقو به دست ویهان رسید اونم از اینکه داشت کیکو قاچ میزد و بقیه براش دست میزدن عین بچه ها ذوق میکردو میخندید یعنی جون به جونشون کنن بازم یه پسر بچه لوسن که کلی نیاز به توجه و محبت دارن
آتیلا_چی برای ویهان خریدی؟
یه تای ابروم بالا پرید و نگاه منظورداری بهش انداختم که باعث شد آتیلا سریع حرفشو عوض کنه
آتیلا_البته وقتی من کادو خریدم دیگه چه نیازی به خریدن تو هست همینو شریکی بهش میدیم
_نه عزیزم تو کادوی خودتو بهش بده مال من ویژس
آتیلا_آها خوبه پس خریدی براش...خیالم راحت شد
شاینا آتیلارو صدا زد تا به کمکش بره از اینکه تیدا که کنار دستش بودو صدا نزد خواهر منو صدا زد کمی جا خوردم شروین اومدو جای قبلی آتیلا نشست
شروین_کجا یکهو غیبتون زد؟چندبار باهات تماس گرفتم
_جواب تماسای کسیو ندادم ساحل بودم خواستم کمی تنها باشم
شروین_با ویهان باشی تنهایی محسوب میشه؟
با ابروهای بالا پریده به سمتش برگشتم با لحن منظورداری گفتم:
_و پیگیران از رگ گردن به ما نزدیک ترند
romangram.com | @romangraam