#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_327
_یه اتاق درجه یک دو نفره در اختیارتون میذارم تا از دلت در بیاد
بعد باهم دست دادنو همو بغل کردن پوفی کشیدمو بی حوصله بهشون نگاه کردم ای بابا چه قدر تعارف تیکه پاره میکنن
_ویهان معرفی نمیکنی؟
ویهان_ایشون خانوم صوفی از آشناهام هستن ارشیا برای یکی دو ساعت اتاق میخواییم...یکم حموم کنیم و لباسامونو عوض کنیم
ارشیا_لباس هم نیاز دارید؟
ویهان_آره تو دستوبالت داری؟
ارشیا_آره دنبالم بیایید خیالتون راحت
همراهه ویهان دنبال پسره که با پذیرش درحال حرف زدن بود رفتیم آروم طوری که فقط خودمون بشنویم گفتم:
_قابل اعتماده؟
ویهان_پسرخالمه
از این حرفش حسابی جا خوردم که پوزخند تلخی زدو ادامه داد:
ویهان_پسر خاله کیان البته...ولی خب باهم رفیقیم
تازه یادم افتاد ویهان و کیان از یه مادر نیستن به خاطرهمین آهانی گفتمو به سمت ارشیا برگشتم که با لبخند همراهه یه خانوم که یونیفرم تنش بود به سمتمون اومدن
ارشیا_ایشون خانوم امینی هستن شمارو تا اتاقتون همراهی میکنن
ویهان_نیازی نیست شماره اتاق با کلیدشو بده خودمون میریم تو لباسارو اوکی کن
ارشیا خندش گرفت شیطون نیم نگاهی به منو ویهان انداخت بعدش کلیدو از خانوم امینی گرفت به دست ویهان داد
ارشیا_اتاق ششصدو بیست...خوش بگذره
ویهان چپ چپ نگاهی به ارشیا انداختو بعدش به راه افتاد منم کوتاه تشکری کردمو دنبال ویهان رفتم باهم سوار آسانسور شدیم
romangram.com | @romangraam