#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_328

ویهان_بچه ها نگرانن حوصله جواب پس دادن بهشونو ندارم همه اینا تقصیر توهه

_کی بود میگفت تا اخر راه کنارتم...حال بهم‌ زن تر از خودتون، ادعاهاتونه

ویهان_خیلی پرویی به خدا آنیدا

_يا كنارم باش باهام رفاقت كن يا رو به روم باش باهام رقابت كن تو مال دوتاشم نيستی

ویهان_باز شروع کردی؟

جوابی بهش ندادمو رومو ازش گرفتم آسانسور ایستاد زودتر از ویهان پیاده شدم به سمت اتاقی که پسرخالش گفته بود رفتیم ویهان توی در کلید انداخت بعد کنار رفت تا اول من وارد بشم و خودشم پشت سرم وارد شد

اصلا حوصله انالیز کردن سالنشو نداشتم به خاطرهمین مستقیما به سمت اتاق رفتم تا ببینم حموم داره یا نه که دیدم دو اتاق خوابس و توی هر اتاق یه حموم داره

ویهان_اول من میرم حموم تو بمون اگه لباسارو اوردن تحویل بگیر

_نخیر اول من میرم تو بمون لباسارو تحویل بگیر

بعد زودتر وارد حموم شدمو درو بستم لبخند خبیثی هم روی لبام نشستو مشغول شستن خودم شدم

..... 😊 ......

عکس شخصیت های این رمان و سایر رمان های دیگه در پیج اینستا گرام زیر:

❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•



بسم اللهی گفتمو وارد سالن شدم همه سرها به سمت منو ویهان برگشت همون لحظه آریاس با عصبانیت بلند شد درحالیکه دستش پشت سرش بود به سمتمون اومد با نگرانی بهش نگاه کردم این الان میخواد چی کار کنه؟

ویهان_براتون توضیح میدم

آریاس_توضیحتو بذار برای عمت

و همون لحظه شیرینی خامه ای که پشتش قایم کرده بودو رو کرد محکم کوبید تو صورت ویهانو به همه جای صورتش مالوند همون لحظه صدای جیغ و سوت و دست بقیه بالا رفت لامپا خاموش شد با چشمای گرد شده به اطراف نگاه کردم ببینم چی شده همون لحظه صدای آهنگ تولدت مبارک و همخونی بچه ها آغاز شد


romangram.com | @romangraam