#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_321

ویهان_ارادت داریم مالفیسنت عزیز

لبخند کوتاه ریزه میزه ای زدمو از روی کاپوت ماشین به کمک ویهان پایین اومدمو روبه روش ایستادم

_من بی معرفت نیستم درسته عین تو مرد نیستم اما مردونگیو درک میکنمو خوبم میتونم جبرانش کنم

ویهان سری به نشونه تایید تکون داد شال افتاده روی شونه هامو برداشتو سرم کرد تمام مدت به معنی واقعی توی چشماش غرق شده بودم

ویهان_هروقت ناامید شدی به این فکر کن یه تار موی تو میتونه یه رستورانو ببنده

بعد چشمکی حوالم کردو ادامه داد:

ویهان_بعد یه خون آشام با معرفت خوشتیپ هم پیدا میشه که اون یه تار مورو برات پیدا کنه چون هیچکس لیاقت داشتن حتی یه تار موتم نداره دختر قوی من

اینبار لبخند عمیقی روی لبام نشست که تا حالا ویهان یه همچین لبخندیو روی لبای من ندید توی اون تاریکی شب و برق چشماش کافی بود برای ضعف رفتن دل دخترونه من...حتی اون مالکیتی که آخر جملش به کار برده بود باعث شد چشمام بیشتر براش خمار بشه و از درون آشفته تر بشم

با باز شدن دستاش یه قدم بهش نزدیک شدم اما خودش زودتر منو به آغوش کشوندو روی موهامو بوسید دلم میخواست بهش بگم آغوش تو خیلی وقته بهم ثابت کرده که برای سرکوب هیاهوی جهان برای من کافیه دلم میخواست بهش بگم نمیدونم چه مرگمه اما عجیبه در برابر اینکه رگ خوابمو داری واکنشی از خودم نشون نمیدم یه جورایی انگار خودم خواهان این آرامش عجیبم که تا حالا توی این چند سال هیچکس نتونسته بود بهم هدیه کنه

همراهه ویهان به آرومی به ماشین تکیه زدیم و باهم خیره آسمون شدیم ویهان دستش دور کمرم بودو منو به خودش چسبونده بود منم ممانعتی نکردمو آروم گرفتم

_یه بار یکی ازم پرسید چرا بیشتر از سنت نشون میدی گفتم خب بایدم اینطور باشه چون خیلی از روزهارو چندبار زندگی کردم اتفاقایی که برای خودم افتاده نمیخوام برای آتیلا بیفته...حتی اگه یه روز دختردار بشم هیچوقت بهش اجازه نمیدم کارتون باربی و پرنسس هارو نگاه کنه تا بتونم بهش یاد بدم که هیچ شاهزاده سوار بر اسب سفیدی وجود نداره که بیادو زندگیشو تغییر بده اگه میخواد زندگیش بهتر بشه باید خودش تلاش کنه خودش باید همون شاهزاده سوار بر اسب سفیدی باشه که قراره زندگیشو از این رو به اون رو کنه

ویهان_نیازی نیست از مردا هم دوری کنه بهش یاد بده با کسی باشه که ازش مراقبت کنه از روحش از آرامشش از قلبش از هرچی که دخترتو تشکیل داده بتونه مراقبت کنه

من الان بغل ویهانم؟اما چرا؟چرا بهش همچین اجازه ای دادم که پیش خودش فکر کنه حتما ازش خوشم اومده؟چرا مقابلش ضعف نشون میدی دختره احمق؟

سریع ازش فاصله گرفتم که باعث شد ویهان کمی جا بخوره اما بعدش صورتش به حالت معمولی برگرده

_هیچکس لایق گرفتن دست من نیست چون تنها تکیه گاهم خودمم همینو هم به دختر آیندم یاد میدم

ازش فاصله گرفتم دستی به سرو صورتم کشیدم تا کمی حالم بهتر بشه اثرات اون کوفتیه که خوردم وگرنه از من یه همچین حرکاتی بعیده

ویهان_اگه یه روز حالت خیلی بد بودو نمیتونستی حرف بزنی بهم زنگ بزن و سکوت کن من اونقدر به سکوتت گوش میدم که خالی بشی

_از این حرفا میخوایی به چه نتیجه ای برسی؟هدفت چیه ویهان؟منو تو بچه نیستیم پس راستو پوست کنده حرفتو بزن


romangram.com | @romangraam