#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_320

یکم توی بغلش موندمو با آرامش خاصی که از اغوشش میگرفتم آروم شدم هوا یکم سرد بود با وجود خیس بودنم ذره ای سرما حس نمیکردم بوی عطر ویهان با بوی بدن خودم رایحه عجیبیو به وجود اورده بود

ویهان_میبینی؟این چندمین باریه که دارم بهت میگم تو هم میتونی یه دختر آروم باشی

بینیمو بالا کشیدمو چشمامو روی هم بستم واقعا کنترلم دست خودم نبود انگار خواهان آغوش عجیب ویهان بودم خواهان این آرامش خواهان یه رام شدن بدون درد

ویهان_تا الان هرچه قدر تنها بودی از اینجا به بعدشو نیستی هرجور دلت میخواد باش عصبی باش غر بزن حرصم بده باهام بحث کن لج کن انتقام بگیر اما تنها کسی که اجازه داره آزارت بده و حالتو بد کنه فقط منم

خواستم چیزی بگم که لحن محکم ویهان به معنی واقعی خفم کرد

ویهان_شششش چیزی نشنوم آنیدا همونکه گفتم سپنتا و آتیلا با اونهمه نفرتو عصبانیت از هم میبینی رابطشون چه قدر باهم خوب شده اونوقت منو تو چرا نتونیم؟

به آرومی از ویهان جدا شدم هنوز روی کاپوت ماشین نشسته بودم دستی به صورتم کشیدم و به چهره ویهان توی تاریکی شب خیره شدم چشماش واقعا شبیه چشمای خون آشام بود که توی تاریکی شب برق میزد

_آدمایی برای ما خاصن که مارو با اخلاق بد خواستن... حله...رفیقیم

بعد دستمو به سمتش دراز کردم که باعث شد دستمو کوتاه پس بزنه درعوض دستشو پشت سرم برد به آرومی سرمو جلو آوردو پیشونیمو عمیق بوسید

ویهان_اگه مرد بودی باهات دست میدادم اما چون زنی باید یه جور دیگه رفاقتمو بهت نشون بدم

لبخندی زدم که باعث شد لبخند ویهان غلیظ تر بشه

ویهان_اوه پس لبخند زدنم بلدی

_پوست کلفت شدیم و دلنازک جور در نمیاد

ویهان_مقابل من میتونی ضعیف باشی آنیدا...وقتی از دیدن رودخونه ها خسته شدی من اینجا همون اقیانوسم که منتظرت ایستاده

_چرا داری اینطوری حرف میزنی؟نکنه یادت رفته من کیم؟

ویهان لبخندی زدو سری به نشونه نه تکون داد

ویهان_نه یادم نرفته دختر لجبازو سرتقی هستی که رگ خوابت دست خودمه یه بار تا سر حد مرگ تا مرز خفگی بردمت یه بارم اینطوری رگ خوابتو به دست گرفتمو میتونم آرومت کنم

_الحق که خون آشامی


romangram.com | @romangraam