#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_319
ویهان دستامو توی دستاش گرفت چشمام روی هم بسته شدو ناخواسته یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید پایین
ویهان_من کنارتم باهم از آتیلا مراقبت میکنیم پاشو برگردیم ویلا
_فردا میرم شمیران...میرم پیش این یارو ببینم کیه که دست روی خونوادم گذاشته
ویهان اخماشو تو هم کشید به آرومی نگاهمو از روی جنازه برداشتمو به ویهان نگاه کردم دوباره به چشمای شیشه ای منتها اینبار عصبیش خیره شدم
ویهان_تو غلط کردی...ببین آنیدا اگه یه بار دیگه بدون اجازه و هماهنگی با من کاری بکنی خدا سر شاهده بلایی سرت میارم که بشی درس عبرت برای همه
ویهان بلند شد منو هم بلند کرد اما چون رمقی برام نمونده بود زانوهام شد تقریبا توی بغلش افتادم اما ویهان دستشو زیر گردنو زانوم برد بغلم کرد
ویهان_چیزی خوردی اینطوری شدی؟
_کمکم کن...من میترسم...نمیخوام برم...نمیخوام اتفاقی براش بیفته...فقط آتیلارو دارم
ویهان منو به خودش چسبوند و به سمت در رفت
ویهان_همیشه کنارتم
_برگشتم ایران...چی از...جونم...میخوان...پدرومادرم بس نبود...ازم گرفتن...حالا خواهرم...
کم کم بی جون تر شدمو پلکام روی هم سنگین تر شد ویهان منو به ماشین رسوند روی کاپوت ماشینش نشوندو به آرومی ضربه ای به گونم زد
ویهان_چشماتو باز کن...نخواب آنیدا...آنیدا لطفا...باز کن چشاتو
ویهان منو با نامردی ول کرد به خاطرهمین سر خوردم روی یه ور کاپوت افتادم و سرم روی شیشه جلوی ماشین نشست بی رمق به آسموت تاریک شب خیره شدمو اشک توی چشمام حلقه زد
خونوادم کشته شد بس نبود؟خواهرم چرا؟هوم؟چیزیش بشه چی کار کنم؟همایون بفهمه چی کار میکنه؟اگه بفهمه جون آتیلا به خاطر من تو خطره منو میکشه هرچند به نظرم این بهتره چون دیگه اینطوری بقیه دست از سر خواهر کوچولوم برمیدارن
کم کم چشمام روی هم بسته شد اما به یک باره با آبی که توی صورتم پاشیده شد چشمام تا آخرین حد ممکن باز شدو نفس عمیقی کشیدم که باعث شد به یک باره مغزم یه جوری سوت بکشه که برای چند ثانیه هنگ فقط به چهره نگران ویهان خیره بشم
ویهان سریع بغلم کرد سرمو با وجود خیس بودنش روی شونش گذاشتو دستی به موهام کشیدم چشمام روی هم بی تاب شدن به آرومی روی هم بسته شد و با آرامش عجیبی سرمو روی شونه پهن مردونش نشوندم و چشمامو روی هم فشردم
ویهان_دیگه نمیذارم اینطوری به خودت آسیب برسونی من کنارتم نمیذارم نه خودت نه هیچ بنی بشری آزارت بده
romangram.com | @romangraam