#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_314
_میدونی عقرب کی خودشو نیش میزنه؟زمانی که دورش آتیش بگیره من شده خودم خودمو بزنم اما نمیذارم کسی منو بزنه
یه قورت دیگه از چیزی که بدجور اعصابمو آروم میکرد خوردم و به سمت مرده رفتم روبه روش ایستادم
_هم سن خودتی یا تو هم زود بزرگ شدی؟
مرده_ما توی بدبختی بزرگ شدیم نفهمیدیم کی به این سن رسیدیم
_پس تو هم از سنت بزرگ تری عین من...با این سنم دوست های زیادی ندارم فقط افراد زیادیو میشناسم آخه معتقدم چند تا درخت ریشه دار کنارت باشه وقتی طوفان بیاد معلوم میشه به خاطرهمین به هرکسی اعتماد ندارمو هرکسیو رفیق خودم نمیدونم تو چی؟تو رفیقی داری؟
مرده با ناتوانی سرشو بالا آورد بهم نگاه کرد
_مثلا همکاری کسی که باهات توی این کار دست داشته باشه
مرده_چرا طفره میری؟منکه همه چیو صبح برات توضیح دادم
نوچی کردمو به سمت جعبه مشکی که از همه بزرگتر بود رفتم بازش کردم درسته پشتم به مرده بود اما خوب میفهمیدم داره تلاش میکنه طناباشو باز کنه تا شاید فرار کنه اما بدبخت خبر نداره حالا حالاها از دست من خلاصی نداره
در جعبرو باز کردم این جعبه با بقیه جعبه هام فرق داشت حساس تر بود تا دکمه داخلشو میفشردی گر میگرفت
دستی به میله آهنیم کشیدم به آرومی روی مخزن اصلی گذاشتمو زیرشو روشن کردم بعد بلند شدم دوباره به سمت مرده رفتم که با دیدن من از تلاش کردن دست کشید
_این خیلی تلخه واسه خیلیا شروع ما پایان خیلیاس زندگی بی تفاوت بودنو یادم داد دنیا پوچ تر از اونی كه دنباله گل باشی چون ما روز خوب نداریم همه روزا آشغالن فقط درجه فنا دادنشون فرق داره اگه زمین خوب بود خدا اون بالا نمیرفت
سری به نشونه تاسف تکون دادمو ادامه دادم:
_نسل ما پیر که بشه غلط بکنه بگه جـوونی کجایی یادش بخیــر بالاخره هرکه درکش بیش دردش بیشتر
به سمتش رفتم مقابلش خم شدم بسته کیکی که ویهان صبح باز کرده بود تا به مرده بده اما نخوردو برداشتم یه تیکشو کندم و به سمت لباش بردم انگار گشنش بود چون دهنشو باز کردو خورد
_میدونی من از بچگی طوری بار اومدم که پر بغض باشم ولی تخصانه رفتار کنم یاد گرفتم دلت که بشکنه تازه یاد میگیری زندگی کنی فهمیدم که دلَم از کف خیابونم آسفالت تره اینم متوجه شدم که خیلی از آدما صورت فرشته دارن ولی با ذات شیطان
یه تیکه دیگه توی دهنش گذاشتم و به بسته کیک توی دستم خیره شدم
_بین گرگها بزرگ شدم مسلما یاد گرفتم بهتره یه گرگ تنها باشی تا یه سگ گله...لیدرم که حکم پدرمو داشت همیشه بهم میگفت دیگه ادم بودن از مد افتاده اگه میخوایی امروزی باشی باید گرگ باشی منم گرگ بار اومدم برای دریدن کسایی که بهم آسیب برسونن دندون تیز کردم برای کسایی که بخوان به تنها دارایی من دست درازی کنن میدونی چی میخوام بهت بگم؟بوی خون میتونه یه گرگ سیرو دوباره گشنه کنه درسته از همه چی سیرم اما الان بوی خون حس میکنم پس میتونم بازم عین صبح درنده باشم
romangram.com | @romangraam