#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_311

سپنتا_توی ایران که اینطوریه

با حرص لبامو روی هم فشردم

_اونوقت دوستای معمولی با دوستای قلبی چه فرقی دارن؟

سپنتا_دوستای قلبی منظورت رله؟

_آره اگه رلت بودم نباید با کس دیگه ای دوستی میکردم چون فقط باید به تو پایبند باشم

سپنتا_اسمشو هرچی که دوست داری بذار من دوست ندارم رفیقم رفیق صمیمی دیگه ای داشته باشه

_اون وقت چه طور خودت هم با آریاس دوستی هم با ویهان تازه با شروینو شهاب و کیان هم دوستی

سپنتا یکم جا خورد تغییر موضع دادو اهمی کرد

سپنتا_اونها فرق میکنن خونوادگین

ریلکس لبخند گنده ای بهش تحویل دادمو با بپر بپر به سمت خونه به راه افتادمو گفتم:

_چه خوب پس منم میتونم با اونایی که توی خونن دوست باشم بالاخره منم جزو این خونوادم اوکی رفیق حله

سپنتا وایسا ببینمی گفتو دنبالم کرد که باعث شد سریع بدومو با صدای بلندی بخندم بین ماشین بچه ها قایم شدم اما سپنتا زرنگ تر از این حرفا بود چون پیدام کرد تا اومدم دوباره در برم محکم منو گرفت به سمتش برگشتم با خنده بهش نگاه کردم سپنتا هم تک خنده آرومی کرد

سپنتا_تو داری با من چی کار میکنی بچه؟چرا بزرگ نمیشی؟

_به تو چه

سپنتا_به کلاه حسن چه بی ادب بیا باید ببرمت ادبت کنم

بعد دستامو پشتم بردو منو عین یه مجرم به سمت خونه برد تک خنده ای کردم

_داری چی کار میکنی ولم کن

سپنتا_برات کتاب اوردم یه امتحان ازت میگیرم نمره خوبی گرفتی میذارم بری نگرفتی باید تیشرتمو که کیان کثیف کرد بشوری


romangram.com | @romangraam