#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_310
با غیز به سمتش برگشتم یه قدم بهش نزدیک شدم اینبار اون عقب رفت اما کوتاه نیومدم همون طور که با عصبانیت باهاش حرف میزدم جلو هم میرفتم سپنتا هم عقب میرفت
_میدونی تو فکر میکنی آسمون باز شده تو ازش افتادی پایین فکر میکنی همه خرن تو دانای کلی فکر میکنی همه دخترا بدن پسرا خوبن فکر میکنی همه دخترا بهت چشم دارن همه دانشجوهای دختر برات جون میدن دست روی هرکدومشون بذاری بهت نه نمیگه همینهاست که مغرورت کرده همیناست که بهت اجازه میده هرجور که دلت میخواد حرف بزنی و دل طرف مقابلتو بشکنی من دلم میخواست باهات رفیق باشم نه اینکه بخوام ازت سواستفاده کنم یا به خاطر اینکه استادمی چیزی برای خودم پس انداز کرده باشم فقط میخواستم یه رفیق معمولی باشیم رفیقایی که پشت همن کنار همن باهمن روی هم میتونن حساب کنن اصلا من حقیر تو امیرکبیر اصلا میدونی چیه؟به نظرم تو اصلا غرور نداری فقط عقده داری عقده که با شکستن غرور بقیه فکر میکنی مغرورو تکامل یافته ای
با دیدن درخت پشت سرش که همینطور به سمتش روبه عقب قدم برمیداشت و دیدی بهش نداشت چشمام گرد شد سریع مچشو گرفتمو به اینور کشیدمش که باعث شد از این رفتارم جا بخوره و سریع تعادلشو حفظ کنه با حرص پوفی کشیدم سپنتا با دیدن درخت به سمتم برگشتو لبخند مهربونی بهم زد
سپنتا_حرفاتون تموم شد؟
با حرص دست به کمر روبه روش ایستادم
_آره تموم شد
سپنتا_کمتر حرف بزن بیشتر عمل کن
از این جواب کوتاه با لحن مهربون و شوخش جا خوردم واقعا الان این سپنتاس؟
سپنتا چشمکی بهم زد روشو ازم گرفتو به سمت ویلا رفت سریع صداش زدمو گفتم:
_کجا؟نمیخوایی از دلم در بیاری؟دوستا همو ناراحت نمیکنن باید از دلم در بیاری زود باش
سپنتا ایستاد اما به سمتم برنگشت
_خودت گفتی دوستیم پس زود باش به وظیفت عمل کن
سپنتا به سمتم برگشت منم با غدی بهش نگاه کردمو با اخم دست به سینه رومو ازش گرفتم نمیدونم این رفتارم بیشتر شبیه بچه ها بود یا یه دختر بالغ دانشجو هرچی که باشه عادتی بود که داشتم و نمیتونستم تغییرش بدم
سپنتا_که اینطور...دوستا بهم دیگه خیانت نمیکنن اینم یادت باشه
_من خیانت نکردم
سپنتا_دوستای صمیمی دوستای دیگه ای ندارن
_نخیرشم دارن نکنه میخوایی فقط با تو دوست باشم؟
سپنتا شونه ای با بیخیالی بالا انداختو بی تفاوت گفت:
romangram.com | @romangraam