#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_307

با شنیدن صدا وحشت زده به پشت سرم برگشتم با دیدن سپنتا چشمام گرد شد دستمو روی قلبم گذاشتمو نفسمو راحت بیرون دادم

_خدا نکشتت ترسیدم

سپنتا پوزخند ریزی زدو دستاشو توی جیب شلوارش برد

سپنتا_نماشو داشته باش اما خودنمایی نکن ز گهواره تا گور آدم بمون دانش هم نجوییدی فدا سرت

سپنتا خواست بره اما سریع صداش زدم که باعث شد بایسته و به سمتم برگرده حرفاش داشت بهم برمیخورد یعنی چی اصلا

_میفهمی چی داری میگی؟

سپنتا_انقدر رنگ عوض نکن من خودم رنگ کارم

_چی داری میگی؟چرا هیچی از حرفات نمیفهمم؟

سپنتا کم کم عصبی شد فکر کنم داره با خودش فکر میکنه که دارم خودمو میزنم اون راه اما واقعا چیزی از حرفاش نمیفهمیدم

سپنتا به سمتم اومد بازومو گرفت اما فشارش نداد از در ویلا دور شدیمو توی باغ جلوی ویلا ایستادیم

سپنتا_که چی دارم میگم آره؟نمیخوایی تمومش کنی؟نمیخوایی چشاتو باز کنی ببینی اینجا ایرانه نه اون خراب شده ای که توش بودی؟

کلافه بهش نگاه کردمو چشمامو بی حوصله توی کاسه چرخوندم باز چی کار کردم که فرق بین ایرانو لندنو نفهمیدم؟

_میشه واضح تر حرف بزنی منم بفهمم چی داری میگی؟

سپنتا کمی چشماشو ریزتر کردو یه قدم دیگه بهم نزدیک تر شد که باعث شد با نگرانی یه قدم دیگه عقب بردارم

سپنتا_چرا انقدر جلوی پسرا راحت حرف میزنیو رفتار میکنی؟ چرا انقدر آزادانه بدون اینکه چیزی برات مهم باشه به پسرا نزدیک میشی هان؟

کم کم اخمامو تو هم کشیدم و با عصبانیت بهش نگاه کردم

_مراقب حرف زدنت باش من کی به پسرا نزدیک شدم؟

سپنتا_اینکه تو جمع بازوی شروینو میگیری اینکه توی جمع راحت درباره شیر دادنو لباس باز حرف میزنی اینکه انقدر راحت با پسرا بلند بلند میخندی درحالیکه هنوز زیادم نمیشناسیشون چه معنی میده؟


romangram.com | @romangraam